۱۴۰۰۰۴۰۹

گزارش نقض حقوق زنان خرداد1400

برای آگاهی بیشتر:

آمار فوق از گزارشات رسانه های داخلی مورد تائید دولت جمهوری اسلامی ایران و خبرگزاریهای معتبر داخلی و خارجی جمع آوری شده است که عملا نمی توا

ند بیانگر کل واقعیت های جامعه باشد.

گزارشات ماهیانه کمیته دفاع از حقوق زنان از سایت کانون دفاع از حقوق بشر در ایرانکه از رسانه های داخلی و خارجی  مانند ایسنا ؛ مشرق نیوز؛ رکنا ؛ رادیو زمانه ؛هرانا ؛ ایرنا ؛ایلنا ؛ رادیو صدای امریکا ؛رادیو بی بی سی ؛ ایران ؛ قطره ؛رادیو فردا ؛ سازمان حقوق بشر ایران ؛ باشگاه خبرنگاران جوان ؛ خبرگزاری مهر ؛ خبر گزاری خراسان ؛ روزنامه قانون ؛تسنیم و غیره جمع آوری گردیده است، تهیه و تدوین می شوند.

اعضائیکه درگردآوری اخبار نقض حقوق زنان همکاری نموده اند عبارتند از :پریچهر سهرابی ،ماریا هری ،شراره هادیزاده رییسی ،بهاره بلورچی ،حلیمه حسن سوری ،آذر ارحمی ،نرگس محمدی ،فرشادقضایی ،آزاده قریشی ،فرشته امیراحمدی ،تورج تفکری ،مهساشفوی ،مرضیه مهدیه ،مهرنوش ایمانی ،نارگل غفوری ،سیدعلیرضاامامی ،غزاله ناظمی ،فاطمه اهل الروت ،سمیرافیروزی بویاغچی ،پریسا سخایی ،شهلا شاهسونی ،رؤیا راوری ،ترانه ذوالفقار ،الناز اسدی صفا ،مهشیدعرب ،دانیال جهانگیری سها درویشی. اطلاعات بیشتر در لینک زیر قابل مشهود است:.http://zanan.bashariyat.org/

 

 

اعتیاد

طبق اظهارات مسئولان یکی از سراهای نگهداری و درمان زنان معتاد ، در حالی که سن شروع به کارتن خوابی در میان دختران نوجوان معتاد به ۱۵ سال رسیده است، در شهر تهران خانم های معتاد متجاهری پیدا می شوند که بیش از ۶۰ سال سن دارند…( ایلنا، 18 خرداد1400)

گلایه مدیر مرکز نور سپید هدایت، مرکز جامع خدمات کاهش آسیب اعتیاد زنان، به شیوه برخورد عوامل شهرداری می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد که یکی از آنها عدم پاسخگویی صریح و شفاف آنها به مدیر فعلی این مرکز است.( تسنیم، 21 خرداد1400)

بهداشت

سکینه پروانه، زندانی سیاسی کرد در اعتراض به محرومیت از دسترسی به خدمات پزشکی و ادامه تبعید خود در زندان مرکزی مشهد دست به اعتصاب غذا زد.(شبکه حقوق بشر کردستان، 1 خرداد 1400)

گزارشات رسیده حاکی از شیوع مجدد بیماری کرونا در بند زنان زندان سپیدار اهواز و قطع تماس زندانیان توسط مقامات مسئول این زندان است. (گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام، 2 خرداد 1400)

 دختری در بندر جاسک دچار مارگزیدگی شد. این واقعه به دلیل فقدان مراکز درمانی و راه جاده ای مناسب، روی داده است. ( هرانا، 2 خرداد 1400)

مژگان کاوسی، زندانی سیاسی در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است. اعتصاب غذای وی در اعتراض به برخورد سلیقه ای مسئولان در خصوص بخشنامه اعزام به مرخصی زندانیان در جریان شیوع ویروس کرونا صورت گرفته است.وی به بیماری گوارشی، هموروئید و آریتمی قلبی مبتلا است. ( هرانا، 4 خرداد 1400)

به گفته عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز، زنان جوان ما در مناطق محروم در معرض بالاترین خطرها قرار دارند و میزان دسترسی به اطلاعات باروری و خدماتی که در این باره به آنها ارائه می‌شود در حداقل است و کافی نیست. (ایسنا / فارس، 4 خرداد 1400)

به گزارش کمپین فعالین بلوچ، روز ۱۰ خرداد ماه ۱۴۰۰، یک زن بلوچ که برای درمان به مطب “دکتر محمدرضا باغبانی” مراجعه کرده بود، با تشخیص اشتباه پزشک در تشخیص بیماری جان باخت. پس از جان باختن این زن، بسیاری از شهروندان جهت اعتراض مقابل مطب این پزشک تجمع کرده‌اند. تجمع شهروندان منجر به درگیری با نیروهای نظامی شده است. ( گزارش کمپین فعالین بلوچ، 10خرداد 1400)

معاون حمایت و سلامت کمیته امداد استان البرز از شناسایی ۳۰۰ زن باردار و شیرده مبتلا به سوء تغذیه در این استان خبر داد. ( 11 خرداد 1400)

ناهید فتحعلیان معلم بازنشسته که پس از گذشت بیش از ۱۳ ماه از زمان بازداشت کماکان به صورت بلاتکلیف در زندان اوین تحت بازداشت به سر می‌برد، به بیماری کرونا مبتلا شده است.( کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، 16 خرداد 1400)

یک دختر جوان در روستای سزار از توابع شهرستان دزفول بر اثر عقرب گزیدگی و به دلیل تاخیر در رسیدگی پزشکی جان خود را از دست داد. عدم آنتن دهی تلفن همراه جهت تماس با اورژانس و همچنین فقدان مراکز درمانی و راه مناسب دسترسی علت اصلی تاخیر در رسیدگی بوده ‌است.( هرانا، 16 خرداد1400)

زنان سرپرست خانواده

 

معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهوری با بیان اینکه نیمی از زنان سرپرست خانوار نیازمند حمایت های خاص دولتی نیستند و توانمندند گفت: اما ۲۰ درصد زنان سرپرست خانوار از هیچ حمایت بیمه ای برخوردار نیستند. (ایسنا، 2 خرداد 1400)

 

خشونت خانوادگی

یک دختر نوجوان ۱۶ ساله در تهران با پریدن از طبقه دوم ساختمان محل سکونت خود دست به خودکشی زد و به زندگی خود پایان داد. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی‌های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است (خبرگزاری هرانا، 1 خرداد 1400)

یک دختر نوجوان در بندرعباس با پریدن از طبقه ششم ساختمان محل سکونت خود دست به خودکشی زد و به زندگی خود پایان داد. ( هرانا، 2 خرداد 1400)

یک دختر نوجوان در بندرعباس با پریدن از طبقه ششم ساختمان محل سکونت خود دست به خودکشی زد و به زندگی خود پایان داد. ( هرانا، 2 خرداد 1400)

رییس اورژانس اجتماعی کشور اعلام کرد در کشور ما از هر ۲۰ نفر یک نفر مورد خشونت‌های خانگی همسرش قرار می‌گیرد اما کمتر از ۳۵ درصد از خشونت‌های خانگی به پلیس یا اورژانس اجتماعی گزارش می‌شود. ( برنا، 2 خرداد 1400)

یک زن معلم بر اثر خشونت خانگی جان باخت. هویت معلم کشته شده “نوایی” و هویت قاتل “رسته‌خیز” عنوان شده است. (  کمپین فعالین بلوچ، 4 خرداد 1400)

یک زن جوان در تهران با انگیزه ناموسی توسط شوهرش به قتل رسید ( هرانا، 11 خرداد 1400)

بر اساس گزارش‌های رسانه‌ای، طی هفته جاری پنج زن در شهرهای کرمانشاه، سقز و دره‌شهر در ایلام، به دست نامزد، شوهر و شوهر سابق خود کشته شدند..( هه نگاو، 22 خرداد 1400)

سرهنگ حسین زلقی رییس پلیس آبادان گفت: در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد، ابتدا درگیری خانوادگی بین زن و شوهر جوانی رخ داده که متاسفانه شخصی به هویت م ،ن ۳۷ساله، همسرجوان ۲۲ساله خود را به هویت خ، ن با ضربات چاقو به قتل رسانده است.( الفباخبر، 24 خرداد 1400)

رئیس پلیس آگاهی ناجا: مدتی قبل در یکی از استان های ایران، پدری دختر 7 ساله خود را با ساطور به 40 قسمت تقسیم کرد در حالی که اصلا بازتاب رسانه ای پیدا نکرد.( پایگاه خبری پلیس ایران، 24 خرداد 1400)

یک نوجوان ۱۶ ساله به همراه زنی ۲۸ ساله در شهرستان لردگان واقع در استان چهارمحال و بختیاری، با بستن دست‌هایشان به یکدیگر و پرتاب کردن خود در سد کارون ۴، دست به خودکشی زده و جانشان را از دست دادند.( هرانا، 25 خرداد1400)

اخبارعمومی

کارگران و زنان در ایران، محکوم به ساعات کار طولانی هستند. بر اساس آخرین آمار رسمی اشتغال، کل جمعیت کار ایران در زمستان ۱۳۹۸ حدود ۲۳ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر بوده است که گفته شده بیش از ۷۰ درصد آن‌ها زیر خط فقر قرار دارند. ( 2 خرداد 1400)

عالیه مطلب‌زاده، عکاس خبری و نایب رئیس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات پس از پایان ایام مرخصی جهت تحمل ادامه دوران محکومیت حبس به زندان اوین بازگشت. (گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، 2 خرداد 1400)

رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس گفت باید به خانواده‌ها تأکید شود که کاری مهمتر از مادر شدن برای زنان وجود ندارد.

( گزارش ایران، 2 خرداد 1400)

خبرهای دریافتی حاکی است که با گذشت هفتاد روز از تبعید زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد به زندان سمنان، این زندانی مقاوم همچنان زیر حداکثر فشار توسط وزارت اطلاعات قرار دارد و به هیچکدام از خواسته های او پاسخ داده نمیشود.( گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام، 2خرداد 1400)

معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهوری با اشاره به ارسال نامه‌ای به شورای نگهبان درباره کاندیداتوری زنان در انتخابات ریاست جمهوری گفت: از شورای نگهبان درخواست کردم برای اولین بار یک زن را در میان نامزدها تایید کنند تا به احیای سرمایه‌های اجتماعی کشور کمک کرده باشند؛ منتظریم. ( ایسنا، 4 خرداد 1400)

روز انجمن قلم آمریکا (پن) با انتشار بیانیه ای نسبت به صدور حکم حبس، شلاق و جزای نقدی برای نرگس محمدی سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر، واکنش نشان داده و خواستار لغو فوری این حکم شد. خانم محمدی، به تازگی از بابت پرونده‌ای که در دوران حبس برای او گشوده شده بود، توسط دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران به ۳۰ ماه حبس تعزیری، ۸۰ ضربه شلاق و پرداخت دو فقره جزای نقدی محکوم شده است. (هرانا، 4 خرداد 1400)

مادر رومینا اشرفی بر مجازات پدر فرزندکش اصرار می ورزد. (ایمنا، 4 خرداد 1400)

نرگس محمدی، فعال حقوق بشر در اتاقی در کلاب‌هاوس درباره آزار و اذیت زندانیان زن با اشاره به تجربه خودش گفت: «رییس زندان به من حمله‌ کرد، تعرض‌ها و توهین‌ها خشن‌تر شد، مقاومت می‌کردم. (7 خرداد 1400)

رویا افشار بازیگر سینما که سال گذشته با بازی در فیلم سینمایی «مامان» برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فیلم فجر شد معتقد است بی‌ربط بودن کاراکترهای زن در آثار سینمایی با واقعیت، خود خشونت فرهنگی علیه زنان است.. ( برنا، 7 خرداد 1400)

ممنوع التصویری گوهر خیراندیش در فیلم زیرخاکی 2  بخاطر عکسهای جنجالی که در عروسی دخترش در امریکا گرفته بود. (رکنا، 8 خرداد 1400)

یک دختر نوجوان در ایلام با پریدن از بالای یک ساختمان دست به خودکشی زده و جان خود را از دست داد. سهم نوجوانان ایرانی از خودکشی‌های سالانه از سوی سازمان پزشکی قانونی بیش از ۷ درصد اعلام شده است. (هرانا، 10 خرداد 1400)

هفتاد و پنج روز بعد از تبعید زندانی سیاسی آتنا دائمی به زندان لاکان رشت، حسین دائمی پدر این زندانی سیاسی و فعال حقوق کودکان و حقوق بشر در یک مصاحبه  گفت:‌ما خواستمان این است که باید بچه های ما آزاد بشوند. آتنای من باید آزاد بشود .حق آتنا و آتناهای ما زندان نیست. ( کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام، 16 خرداد 1400)

شهناز یاری سرمربی تیم فوتسال زنان سایپا مدعی شد برخی با داشتن نگاه جنسیتی به دنبال ایجاد مشکل برای تیم‌های فوتسال زنان هستند.( ایسنا، 16 خرداد 1400)

نائب رئیس فراکسیون زنان مجلس دهم، مشاور و نماینده ویژه وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در شورای توسعه سواحل مکران، با اشاره به وعده‌های نامزدهای سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری، گفت : هردولتی که بر سر کار آید باید به مسائل و مطالبات زنان نگاه ملی و فراجناحی داشته باشد چراکه مطالبات و حقوق زنان نباید سیاسی شود.( ایسنا، 16 خرداد1400)

زندانی سیاسی تبعیدی مریم اکبری منفرد با دستور وزارت اطلاعات از امکان هواخوری محروم شد. مریم اکبری منفرد همراه با چند زندانی با جرائم عادی در یک اتاق ۴متری در زندان سمنان محبوس است.( کمیسیون زنان، 16 خرداد 1400)

ویان محمدی، فرزاد سامانی و ساکار عینی شهروندان کُرد بازداشتی با اتمام مراحل بازجویی از بازداشتگاه اطلاعات سپاه ارومیه به زندان این شهر منتقل شدند.( کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، 16 خرداد1400)

ویان محمدی فعال مدنی در اعتراض به تمدید قرار بازداشتش از سوی شعبه سوم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مهاباد، از اعتصاب غذا کرده است.( کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، 16 خرداد1400)

طی ماه‌های اخیر در جامعه به وفور رفتارهای خشونت‌آمیزی که علیه زنان و کودکان رخ داده بازتابی در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی داشته که حتی این بحث گریبان برخی سینماگران را هم گرفته و حواشی بسیاری نیز به وجود آورده است.( برنا، 16 خرداد1400)

ماموران زندان کچویی کرج از مرخصی‌ یاسمن آریانی جهت مراقبت از مادر بیمارش جلوگیری کردند. مادر این زندانی، منیره عربشاهی پس از کارشکنی های متعدد، جهت انجام عمل جراحی به مرخصی درمانی اعزام شده است.( کمیسیون زنان،16 خرداد1400)

چند روز پیش، «حامد برکاتی»، مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت  اعلام کرد که سالانه بیش از ۳۰۰ هزار نفر به شکل «غیرقانونی» و حدود ۹ هزار نفر نیز به صورت قانونی و با مجوز پزشکی قانونی، به بارداری خود به صورت داوطلبانه پایان می‌دهند.( ایران وایر، 16 خرداد1400)

خانواده و اقوام دختر جوانی که درست روز عروسی اش ناپدید شده بود ماجرا را به اداره پلیس گزارش دادند تا بررسی ها و تحقیقات برای یافتن ردی از عروس گم شده پیدا شود.( برنا، 21 خرداد1400)

پنج سازمان زنان ایرانی از ملیت های مختلف انتخابات قلابی ریاست جمهوری رژیم ملایان را تحریم کردند. آنها از زنان ایران خواستند تا «به مبارزه ملی، و وظیفه سیاسی و اجتماعی خود در تحریم انتخابات» عمل کنند.( کمیسیون زنان، 21 خرداد1400)

فرانک جمشیدی فعال محیط زیستی کُرد، جهت اجرای حکم حبس به کانون اصلاح و تربیت سنندج موسوم به بند زنان منتقل شد.( کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، 21 خرداد 1400)

شکیلا منفرد، زندانی سیاسی زندان قرچک ورامین روز دوشنبه ۱۷ خردادماه در پی فقدان نظارت در زمینه حفظ امنیت زندانیان و عدم رعایت اصل تفکیک جرائم، توسط تعدادی از زندانیان جرائم عمومی مورد ضرب و شتم قرار گرفت.( هرانا، 21 خرداد1400)

برخی از خبرگزاری‌های ایران، از جمع‌آوری امضا جمعی از پیشکسوتان، مربیان و داوران ژیمناستیک ایران، علیه «زهرا اینچه‌درگاهی» رییس سابق فدراسیون ژیمناستیک ایران خبر داده‌اند.( ایران وایر، 21 خرداد1400)

زنان در «زورخانه»ی جمهوری اسلامی؛ وعده‌‌های انتخاباتی هشت سال پیش که درباره زنان نیز اجرا نشد.( کیهان لندن، 21 خرداد 1400)

 

زنان روستای نقد علیا در اردبیل برای دومین بار در دو ماه گذشته با بستن جاده به عدم دسترسی به آب آشامیدنی سالم و لوله‌کشی در منطقه اعتراض کردند.( رادیو فردا، 24 خرداد1400)

بر اساس اعلام مقام‌های رسمی وزارت کشور، ترکیب جنسیتی نامزدهای ششمین دوره انتخابات شهر و روستا با میانگین اختلافی حدود ۹۰ درصد، به نفع مردان است.( رادیو فردا، 24 خرداد1400)

یک راهبه کاتولیک ۷۵ ساله که بیست و شش سال در بیمارستان بیماران جذامی تبریز خدمت میکرد، به دلیل عدم تمدید ویزا مجبور به ترک ایران خواهد شد.( هرانا، 24 خرداد 1400)

چهار تن از زندانیان سیاسی محبوس در زندان قرچک ورامین با انتشار نامه ای با اشاره به اسفناک بودن شرایط زندانیان در زمان ریاست ابراهیم رئیسی در قوه قضاییه، نسبت به شرایط نامناسب محبوسین این زندان از جمله در خصوص مسائل بهداشتی، تغذیه و درمان واکنش نشان دادند.( هرانا، 24 خرداد 1400)

دوستان و اعضای خانواده زندانیان دوتابعیتی از رهبران کشورهای عضو جی‌۷ درخواست کرده‌اند برای آزادی آن‌ها تلاش کنند. این افراد همچنین خواسته‌اند موضوع آزادی زندانیان دوتابعیتی در گفت‌وگوهای برجام نیز لحاظ شود.( دریچه وله، 21 خرداد 1400)

تبعیض جنسیتی و بی حقوقی زنان ورزشکار؛ ناعادلانه المپیک را از من گرفتند.( ایسنا، 24 خرداد1400)

آتنا دائمی، کنشگر مدنی، در زندان لاکان رشت، در اعتراض به تبعید زندانیان زن فعال از زندان‌های تهران به سایر شهرستان‌ها پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، با نوشتن نامه‌ای واکنش نشان داده است.( هرانا، 24 خرداد 1400)

یک پناهجوی زن اهل شهرستان سردشت در حین رفتن به یونان در اثر سکته قلبی ناشی از خستگی راه جانباخت.( هه نگاو، 25 خرداد 1400)

از مهلا محروقی به عنوان دختر تاریخ‌ساز ورزش دو و میدانی ایران سخن می‌گویند، او به مسابقات قهرمانی جوانان جهان راه یافته است، به‌رغم آنکه از هیچ پشتیبانی برخوردار نیست. می‌گوید نه دیسک دارد و نه اجازه تمرین در پیست ورزشی.( ایسنا، 26 خرداد 1400)

فاطمه آجرلو:  نمی توان با شعار از رای زنان سوءاستفاده کرد .( خبر آنلاین، 28 خرداد 1400)

کاندیدای انتخابات شورای شهر تهران گفت: مدیریت شهری گذشته طی ۱۲ سال، ریل‌گذاری‌های خوبی در حوزه‌های مختلف از جمله زنان انجام داد اما بسیاری از آنها رها یا متوقف شدند.( تسنیم، 30 خرداد 1400)

مریم اکبری منفرد، زندانی سیاسی تبعید شده به زندان سمنان با نگارش نامه‌ای از زندان به تبیین مواضع خود در انتخابات پیش رو پرداخته است: ” تحریم انتخابات نمایشی و رای من سرنگونی! این صدای من است از پشت میله های زندان سمنان با بدترین شرایط انسانی، هم طنین صدای ۳۳ ساله مادارن دادخواه ۶۷ و همراه با مادران دادخواه “. ( هرانا،30خرداد1400)

نیروهای امنیتی از ورود عبدالفتاح سلطانی، نرگس محمدی، مصطفی نیلی، آرش کیخسروی و شهناز اکملی، فعالان مدنی، به شهرستان شازند ممانعت شد.( هرانا، 30 خرداد 1400)

دو زن اهل شهرستان پیرانشهر پس از بیش از ۴۵ روز بازداشت به زندان مرکزی ارومیه منتقل شدند.( هه نگاو، 30 خرداد 1400)

 

احضار و بازجویی

جلسه بازپرسی زینب صفری، خبرنگار روزنامه سازندگی،  در دادسرای فرهنگ و رسانه برگزار شد. به گفته علی مجتهدزاده وکیل خانم صفری، احضار وی در پی شکایت محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی و دو تن دیگر از نمایندگان مجلس در خصوص انتشار گزارشی در خصوص دستکاری بودجه توسط مجلس، صورت گرفته است. (هرانا، 3خرداد 1400)

 

بازداشت

بدریه حمیداوی، مادر على تميمى از كشته‌شدگان اعتراضات آبان ۹۸ در شهر اهواز بازداشت شد. یکی از نزدیکان خانواده خانم حمیداوی در گفت‌وگو با رادیو فردا تایید کرد که مادر علی تمیمی به اتفاق چند فعال مدنی عرب بازداشت شده و از محل نگهداری و وضعیت او خبری در دست نیست. (هرانا، 4 خرداد 1400)

زهرا کعبی، شهروند اهل بندر ماهشهر توسط نیروهای امنیتی در منزل خود بازداشت و ساعاتی بعد آزاد شد. ماموران در حین بازداشت ضمن تفتیش منزل برخی از لوازم شخصی از جمله موبایل، دوربین عکاسى و کامپیوتر او را ضبط کرده و با خود بردند.( هرانا، 4 خرداد 1400)

درسا دهقانی، شهروند بهائی ساکن شیراز توسط نیروهای امنیتی در ایستگاه قطار این شهر بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.( هرانا، 24 خرداد 1400)

احضار به دادگاه

 

شیما و شکوفه زنگنه از نوکیشان مسیحی که برای آزادی موقت هر کدام از آنان ۵۰۰ میلیون تومان وثیقه تعیین شد از سال ۱۳۹۷ همچنان بلاتکلیف هستند و برای آنها تاکنون حکمی صادر نشده، آنها بارها احضار شدند و مورد توهین قرار گرفتند. ( محبت نیوز، 4 خرداد 1400)

سارا احمدی و همایون ژاوه، زوج نوکیش مسیحی در پی دریافت احضاریه ای برای تحمل محکومیت حبس به زندان اوین فراخوانده شدند.بر اساس احضاریه دریافتی، این زوج نوکیش مسیحی باید خود را به زندان اوین معرفی کنند، در غیر این صورت نسبت به ضبط وثیقه واگذار شده برابر مقررات اقدام خواهد شد. (کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی به نقل از محبت نیوز، 11 خرداد 1400)

محاکمه

 

به گفته دختر ناهید تقوی محاکمه این شهروند ایرانی آلمانی که قرار بود هشتم اردیبهشت برگزار شود به ۲۳ خرداد موکول شد. او می‌گوید مادرش در مجموع ۲۰۰ روز در سلول انفرادی بوده و تازگی به بند عمومی منتقل شده است. ( 4 خرداد 1400)

احکام دادگاهها

 

مهوش عدالتی علی آبادی، سپیده کشاورز و فرید اسماعیلی، شهروندان بهائی ساکن تهران، توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، هر یک به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری محکوم شدند. بر اساس این حکم که توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران صادر و به این شهروندان ابلاغ شده است، مهوش عدالتی علی آبادی، سپیده کشاورز و فرید اسماعیلی هر یک از بابت اتهام “اقدام علیه امنیت کشور از طریق اداره تشکیلات بهائی” به ۳ سال و ۷ ماه حبس محکوم شدند. (هرانا، 4 خرداد 1400)

برهان اسماعیلی، مریم بشیر، فرانک شیخی، هایده رام، مینو بشیر و درنا اسماعیلی، شش شهروند بهائی ساکن شیراز و برازجان توسط دادگاه انقلاب شهرستان دشتستان (برازجان) به مجموعا ۷۳ سال و ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شدند.  برهان اسماعیلی
( هرانا، 7 خرداد 1400)

پرونده آتسا احمدآئی رفسنجانی، شهروند بهائی ساکن تهران به شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارجاع داده شد. خانم احمدآئی پیشتر توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب این شهر به دلایلی از جمله تلاش او برای ثبت یک سازمان مردم نهاد جهت توانمند سازی زنان سرپرست خانوار، به ۸ سال حبس تعزیری محکوم شد. (هرانا، 7 خرداد 1400)

مجتمع قضایی قدس تهران حکم تازه‌ای علیه نایب‌رئیس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر ایران صادر کرده است. اتهاماتی که به نرگس محمدی وارد شده در رابطه با پرونده‌ای است که در دوران حبس برای او گشوده شده بود. ( هرانا، 7 خرداد 1400)

شهرزاد نظیفی، شهروند بهائی و از قهرمانان و مربیان موتورکراس زنان در ایران توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۸ سال حبس تعزیری محکوم شد.( هرانا، 21 خرداد 1400)

مدت اقامت اجباری رقیه بیگدلی، شهروند ساکن کرج و یکی از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری دیماه ۹۸ توسط شعبه ۷ واحد اجرای احکام دادسرای کرج به ۲ سال و ۸ ماه افزایش یافت.( هرانا، 26 خرداد1400)

اعدام

 

حکم یک زندانی زن که پیشتر از بابت اتهام قتل به اعدام محکوم شده بود در زندان یزد به اجرا درآمد. در این گزارش هویت این زندانی کبری فاطمی، ۴۱ ساله با اتهام قتل احراز شده است. یک منبع مطلع دراین خصوص گفت: کبری فاطمی از سال ۹۴ به اتهام قتل همسرش در زندان بود و خانواده مقتول قرار بود که رضایت بدهند اما عموی مقتول که یکی از اعضای سپاه پاسداران بوده، تاکید داشته که حکم باید اجرا شود و ما از جانب خانواده مقتول دیه نمی‌خواهیم. (هرانا، 2 خرداد 1400)

 

 



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44476

کشف جسد دختر ۱۲ ساله در فریدون کنار

۰۸ تیر ۱۴۰۰

جسد دختر 12 ساله در بابل کشف شد. جسد دختر 12 ساله حدود ساعت ۱۱ صبح امروز در محدوده چمران ۲۷ فریدون‌کنار که در دریا غرق شده بود کشف شد. ناجیان غریق که در پی نجات دختر 12 ساله بودند موفق به نجات او نشده و جسد دختر را از آب بیرون کشیدند. پیدا شدن جسد دختر 12 ساله در ساحل این دریا وحشت مردم را برانگیخت.

به گزارش رکنا، جسد وی پس از یک ساعت از دریا بیرون کشیده شد و تلاش هلال‌احمر و بومی‌ها برای احیای وی بی‌فایده بود.
متاسفانه عدم مدیریت مسئولین نجات غریق استان و شهرستان موجب این حادثه شد زیرا امسال در ساحل فریدون‌کنار فقط حدود ۲۰ ناجی غریق مستقر هستند که ۱۰ نفر در صبح و ۱۰ نفر نیز بعدازظهر در ساحل مشغول فعالیت هستند.
عملکرد بسیار ضعیف مسئولین نجات غریق استان موجب این شده است که ناجیان غریق هنوز حقوق خود را دریافت نکرده‌اند.

 



source https://koodak.bashariyat.org/?p=39218

سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی یزد از ابتلای کودک ۹ ماهه به کووید ۱۹ خبر داد.

۰۹ تیر ۱۴۰۰

دکتر «ابراهیم سلمانی» با اشاره به شناسایی کوچکترین فرد مبتلا به کرونا در استان یزد، گفت: نوزاد ۹ماهه مبتلا به بیماری کرونا در بیمارستان امام جعفر صادق (ع) شهرستان میبد بستری شد.

وی ادامه داد: ابتلا این نوزاد بر اساس معیارهای قطعی تشخیصی تائید شده است .

سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی یزد اظهار کرد: در تمام رده های سنی احتمال ابتلا به کرونا وجود دارد و پراکندگی جمعیتی مبتلایان در شهرستان ها متفاوت است.

سلمانی مهمترین راه قطع زنجیره انتقال کرونا را ماندن در خانه دانست و تاکید کرد: از همشهریان می خواهیم هشدارها را جدی بگیرند و احوالپرسی های خانوادگی را تلفنی انجام دهند و تا حد امکان و برای کارهای غیرضروری از منزل خارج نشوند.



source https://koodak.bashariyat.org/?p=39221

زینب جلالیان قدیمی ترین زن زندانی سیاسی در ایران با سنگین ترین محکومیت

زندانی سیاسی زینب جلالیان محکوم به حبس ابد، در ۱۴امین سال حبس بدون یک روز مرخصی
زندانی سیاسی زینب جلالیان از قدیمی‌ترین زنان زندانی سیاسی در حاکمیت ولایت فقیه است.زینب جلالیان زندانی سیاسی کرد در زندان قرچک ایران 'به کرونا مبتلا شد' - BBC News فارسی

او سنگین‌ترین محکومیت (حبس ابد) را در بین زنان زندانی سیاسی گرفته است.

زینب جلالیان در سال ۱۳۶۱در روستایی در ماکو متولد شد. در ۱۰ سالگی به علت مخالفت خانواده با ادامه تحصیل، از خانه فرار کرد و به حزب کارگران کردستان پیوست که در آن زمان در ایران امکان فعالیت داشت.

زینب جلالیان در تاریخ ۲۰ اسفند۱۳۸۶ بازداشت شد و از همان آغاز مورد شدیدترین شکنجه‌های روحی و جسمی قرار گرفت.

زینب در سال ۸۸ در دادگاهی فرمایشی بدون حضور وکیل مدافع و تنها ظرف چند دقیقه به اعدام محکوم گردید. حکم اعدام وی در سال ۱۳۹۰ به حبس ابد کاهش یافت.

زینب جلالیان به علت شکنجه‌های شدید فیزیکی، از ناحیه بینایی دچار مشکل شده و از اختلال بینایی و بیماری ناخنک چشم رنج می‌برد.

او پس از ۱۴ سال حبس حتی یک روز هم برای رسیدگیهای پزشکی و درمانی مرخصی نداشته است.

زندانی سیاسی زینب جلالیان در طی ۶ ماه دستکم ۴ بار از زندانی به زندان دیگر تبعید شد؛

وی در تاریخ ۱۰ اردیبهشت۹۹ بطور ناگهانی از زندان خوی به زندان قرچک ورامین منتقل شد، در تاریخ ۵تیر۹۹ و در حال اعتصاب غذا از زندان قرچک ورامین به زندان کرمان منتقل شد .

زینب در حالی در سلول انفرادی در زندان کرمان نگهداری میشد که پیش از انتقالش به زندان کرمان در زندان قرچک ورامین به کرونا مبتلا شده بود و حالش بشدت وخیم بود و در تاریخ ۳۱ خرداد با درخواست بازگشت به زندان خوی و یا زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده بود.

زینب جلالیان روز سه شنبه اول مهرماه ۹۹ پس از تحمل سه ماه سلول انفرادی درحالیکه وضعیت جسمی اش بشدت وخیم بود از زندان کرمان به زندان کرمانشاه منتقل شد.

این زن زندانی سیاسی مقاوم، روز ۲۰ آبان ۹۹ در یک تماس کوتاه تلفنی با خانواده اش گفت که او را به زندان یزد منتقل کرده اند.

وی هم اکنون در زندان یزد، با وضعیت جسمی بسیار نامساعد محبوس است اما حاضر به تمکین دربرابر خواست ماموران اطلاعات نشده است.

یک منبع نزدیک به زینب جلالیان شرایط تحمیل شده بر این زندانی سیاسی از سوی وزارت اطلاعات را تلاش برای مرگ تدریجی او در زندان دانست و در ادامه افزود:

«از تاریخ ۱۹ آبان سال گذشته پس از انتقال غیرقانونی به زندان یزد به صورت مدام تحت فشار بازجویان امنیتی بوده و هر گونه حقوق عادی وی به عنوان یک زندانی از وی سلب شده است. او تنها هر از چند گاهی به صورت تلفنی آن‌هم به زبان فارسی و بسیار کوتاه حق تماس با پدرش را دارد و از ملاقات نیز محروم است.»

زندانی سیاسی زینب جلالیان نوشته است:
«ای ستمگران، نظاره‌گر بودید و هستید، دیدید نمی‌شود با قتل‌عام، شکنجه و زندانی کردن ما زنان، جلوی حق خواهی ما را بگیرید. وقتی یک زن جوهرش با آزادی سرشته شده باشد، هیچ ظلم و زوری نمی‌تواند او را به زانو در بیاورد.
من زمانی به این حقیقت پی‌بردم که در چنگال ستمگران جمهوری اسلامی بودم. لباسهای مرا بر روی تنم پاره کردند، چشم‌هایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند و شکنجه وحشتناک مرا شروع کردند. باور کنید هر وقت ستمگران، ظلم و شکنجه را بر من بیشتر می‌کنند، من جسورتر و مقاوم‌تر می‌شوم.»



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44454

وکیل فرزانه زیلابی: روی پرونده، تیک محرمانه بود/ صدور قرار جلب به دادرسی در مورد ۵ عنوان اتهامی

خبرگزاری هرانا – ناصر زرافشان، وکیل فرزانه زیلابی از صدور قرار جلب به دادرسی در مورد ۵ عنوان اتهامی برای موکلش خبر داد و گفت “

به دلیل اینکه روی پرونده، تیک محرمانه بوده، من و موکلم دسترسی به پرونده نداشته و اطلاعی از کم و کیف آن نداریم. کل گردش کار پرونده موکلم با مقررات قانون آئین دادرسی کیفری و مقررات قانونی همخوانی ندارد”. زرافشان در ادامه با اشاره اینکه قرار پیشین ناظر بر ممنوعیت شش ماهه زیلابی از اشتغال به حرفه وکالت نیز ظاهرا نقض شده، افزود “مبنای اطلاع ما از این موارد به صورت غیرمستقیم از برخی از آقایان قضات و یا اعلام شفاهی مدیردفتر شعبه درباره جلب به دادرسی بوده و هیچ یک از این موارد نه به من و نه به موکلم ابلاغ نشده است”.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از امتداد، ناصر زرافشان، حقوقدان و یکی از وکلای فرزانه زیلابی، ضمن اشاره به وضعیت پرونده این وکیل کارگران هفت‌تپه، اظهار داشت: پرونده موکل من در حال حاضر در شعبه دوازده بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب اهواز قرار دارد. خانم زیلابی که برای پیگیری وضعیت پرونده به دفتر کل مراجعه کرده، عنوان کردند که دسترسی به پرونده نداشته و اطلاعی از کم و کیف آن ندارند. چرا که ظاهرا روی پرونده، تیک محرمانه بوده و تا زمانی که آن را برندارند، دفتر کل نیز در جریان قرار نمی‌گیرد.

وی افزود: حسب اعلام شفاهی مدیر دفتر شعبه، نسبت به هر پنج فقره اتهام که قبلا مطرح شده بود، قرار جلب به دادرسی برای خانم زیلابی صادر شده و من در کمال تعجب درک نمی‌کنم که اساسا، مبنای این اقدامات چیست! در مورد عناوین اتهامی عضویت در گروه‌های معاند، اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم علیه نظام، فعالیت تبلیغی و توهین به رهبری که قرار جلب به دادرسی برای آن‌ها صادر کردند، پرونده به شعبه دوم انقلاب اهواز ارجاع شده است.

زرافشان، ادامه داد: در مورد پنجم(نشر اکاذیب) که خارج از صلاحیت دادگاه انقلاب است هم، پرونده برای تعیین شعبه به مجتمع قضائی قدس اهواز ارجاع شده است. همه این موارد، اطلاعات شفاهی است که من و موکلم از این و آن به دست آورده‌ایم. یعنی به رغم مصوبات قانونی، این قرارهای صادره به هیچ وجه، نه به موکل و نه به بنده ابلاغ نشده است.

این حقوقدان در ادامه، اشاره‌ای نیز به قرار پیشین ناظر بر ممنوعیت شش ماهه زیلابی از اشتغال به حرفه وکالت داشت و خبر داد: قرار نظارت قضائی(بند پ ماده ۲۴۷) که قبلا در بازپرسی صادر شده بود نیز، ظاهرا نقض شده ولی همانگونه که گفتم؛ نه نقض قرار نظارت قضائی و نه صدور قرار جلب به دادرسی در مورد این پنج فقره اتهام که هیچ یک هم مبنای جدی ندارد، نه به من و نه به موکلم ابلاغ نشده است.

این وکیل دادگستری، تصریح کرد: مبنای اطلاع ما از این موارد به صورت غیرمستقیم از برخی از آقایان قضات و یا اعلام شفاهی مدیردفتر شعبه درباره جلب به دادرسی بوده است. کل گردش کار پرونده با مقررات قانون آئین دادرسی کیفری و مقررات قانونی همخوانی ندارد. حق دفاع که طبیعی‌ترین حق یک متهم در پرونده بوده، سلب و نقض شده است.

وی ادامه داد: چرا که در مراجعه موکل من برای مطالعه پرونده جهت تدارک دفاع، حتی این اجازه را هم به او نداده‌اند و این اقدام به هیچ عنوان قانونی نیست.

زرافشان همچنین، خاطرنشان کرد: مهم‌ترین مسئله در حال حاضر برای ما این است که مضمون این قرارها و استدلالی که در لغو آن قرار نظارت قضائی بوده را به عنوان یک حق طبیعی بدانیم. والا، اصلا کل دادرسی بی معنا خواهد شد. وقتی من به عنوان وکیل با گوش بسته و چشم بسته به دادگاه مراجعه کنم، اسم این کار، دادرسی نیست. طبعا اولین کار این است که تقلا کنیم که اساسا چه چیزی علیه موکل ما عنوان شده است. صرف مطرح کردن عنوان اتهامی، تفهیم اتهام نیست. تفهیم اتهام، یعنی ارائه دلایلی که موجب توجه اتهام به متهم بوده و هنوز هیچ اقدامی در این راستا صورت نگرفته است.

وی در پایان نیز، تصریح کرد: به گمان من تا زمانی که به صورت محرمانه روی پرونده بحث می‌کنند، اصلا دادرسی در دادگاه معنا نخواهد داشت. حال در بازپرسی این اجازه داده شده تا یک مراحلی از پرونده، متهم به پرونده دسترسی نداشته باشد اما دادرسی در دادگاه به معنی تدارک حق دفاع بوده و چنین مسئله‌ای تا الان برای ما امکان‌پذیر نبوده است.

گفتنی است، روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت‌ ماه، سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه با اعلام تشکیل پرونده قضایی علیه فرزانه زیلابی نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و با «دور جدید فشار» خواندن این اقدام، آن را محکوم و تاکید کردند که «سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه هرگونه پرونده‌سازی برای خانم فرزانه زیلابی وکیل پایه یک دادگستری، وکیل کارگران هفت‌تپه را محکوم کرده و خواهان پایان دادن به این روند نخ‌نما شده است.»

روز شنبه ۲۵ اردیبهشت‌ماه، جلسه بازپرسی فرزانه زیلابی، در دادسرای اهواز برگزار شد. ناصر زرافشان، وکیل خانم زیلابی ضمن بیان اینکه موکلم، تاوان دفاع از کارگران هفت‌تپه را می‌پردازد گفته بود که “بازپرس پرونده علاوه بر صدور قرار کفالت، برای موکلش ۶ ماه منع اشتغال به حرفه وکالت صادر کرده است”.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44457

روزانه‌های یک معلم ایرانی در قلب آفریقا؛ گفتگوی علی کلائی با سارا کشکولی، معلم ایرانی در بوتسوانا

ماهنامه خط صلح – سارا کشکولی معلم ایرانی در مدرسه‌ای بین‌المللی در شهر گابورون در پایتخت بوتسواناست. او معلم هنر است.

بوتسوانا کشوری است در جنوب آفریقا با جمعیتی کمتر از سه میلیون نفر. اکثریت مردم این کشور هم مسیحی کاتولیک هستند. یک سال و نیم است که سارا کشکولی در این مدرسه در حال تدریس است و خودش از آزادی و شادی و رقصیدن مردم، دانش‌آموزان و معلمان در این کشور می‌گوید. ما در ماهنامه خط صلح هم او را از روزانه های معلمی‌اش در آفریقا در شبکه‌های اجتماعی پیدا کردیم. از او خواستیم که با ما در مورد معلمی در بوتسوانا و تفاوت‌هایش با ایران و همچنین جایگاه معلمی در این کشور بگوید. بحث به جایگاه دین در مدرسه و آموزش‌های جنسی و همنشینی فارغ از جنسیت دخترها و پسرها در مدرسه ابتدایی در کنار هم کشید. نتیجه

شد آنچه که اینجا منتشر می‌شود.

مشروح گفتگوی ماهنامه خط صلح با سارا کشکولی، معلم ایرانی در شهر گابورون بوتسوانا را در ذیل می‌خوانید:

چه شد که در بوتسوانا معلم شدید؟
من ۴ سال در ترکیه زندگی کردم و تصمیم داشتم که به همراه همسرم به کانادا بروم. آشنایی به ما پیشنهاد داد که کشوری هست در جنوب آفریقا به نام بوتسوانا و مدرسه‌ای بین‌المللی هست که نیاز به معلم و نیروی جوان و فعال و پر انرژی دارد. او گفت که با توجه به رزومه‌ای که شما دارید، به درد آنجا می‌خورید. ما اسم بوتسوانا را تا به آن زمان نشنیده بودیم و همان موقع فهمیدیم کجاست. همان لحظه تصمیم گرفتیم. چون معلمی آنهم در مقطع ابتدایی برای من بسیار جذاب بود. به نظرم خیلی تجربه جذابی می‌توانست باشد. اینکه فکر کردیم که اگر بخواهیم به آمریکا یا کانادا برویم، باید از صفر شروع می‌کردیم و باید دنبال مدرک می‌بودیم و سال‌ها کار می‌کردیم تا احیانا به جایی که می‌خواهیم برسیم. فکر کردیم که جایی هست که به ما احتیاج دارد و چرا ما به همانجا نرویم؟ هر دو کلا به خاطر مدرسه به بوتسوانا آمدیم. یعنی اگر مدرسه‌ای وجود نداشت، ما به بوتسوانا نمی‌آمدیم.

آیا شما در ایران هم سابقه تدریس داشتید؟
در آموزش و پرورش خیر. ولی در آموزشگاه‌ها و موسسات تدریس کرده‌ام.

چه تدریس می‌کردید؟
زبان فرانسه

شما هم در ایران در موسسات و آموزشگاه‌ها تدریس کرده‌اید و هم در بوتسوانا در حال تدریس در مقطع ابتدایی هستید. بزرگ‌ترین تفاوت میان این دو تجربه زیستی از نظر شما چیست؟
من اینجا آزاد آزادم. می‌توانم به صورت مستقل هر کاری می‌خواهم بکنم. هرچه می‌خواهم به شاگردانم یاد بدهم. از محیط زیست تا حقوق زنان و تساوی زن و مرد و هر چیزی که دوست دارم را می‌توانم به بچه‌هایم بگویم و کسی نمی‌آید که بگوید چرا این حرف را به این بچه می‌زنی؟! می‌توانم بگویم که به چیزی اعتقاد دارم و یا ندارم. بچه و دانش‌آموز هم می‌تواند به راحتی این حرف را بزند. ولی در مراکز آموزشی در ایران ما امکان چنین آزادی‌ای را نداریم. تفاوت بسیار و از زمین تا آسمان است. همین‌که دختر و پسر می‌توانند کنار هم بنشینند، خیلی مسئله مهمی است که من خودم هرگز آنرا تجربه نکرده بودم.

این مقطع ابتدایی چه سنینی را در بوتسوانا شامل می‌شود؟
از شش سال تا دوازده سال

از آزاد بودن سخن گفتید. این آزاد بودن در تدریس شما و روش آن چقدر تاثیر دارد؟ تدریس در آنجا معلم محور است یا دانش‌آمور محور؟ قدری توضیح بفرمایید.
مدرسه ما بین‌المللی و خصوصی است و با مدارس دولتی در اینجا متفاوت است. اینجا در مدارس دولتی همان سیستم معلم محوری که ما در ایران هم داریم برقرار است و با همان روش پیش می‌روند. ولی در مدارس خصوصی و بین‌المللی مسئله متفاوت است. اینجا سعی می‌کنند که از روش‌های جدید هم استفاده کنند. یعنی هم سیستم معلم محور است و هم دانش‌آموز محور. در بوتساوانا مدارس خصوصی می‌توانند روش تدریس در مدرسه را خودشان تعیین کنند. مثل ایران نیست که فرد باید از هفت خوان رستم بگذرد و یا اینکه ملزم باشد از روش خاصی پیروی کنند.

مدرسه ما زیر نظر کمبریج است و روش کلی و امتحانات بر این اساس است. ولی در عین حال معلم آزادی این را دارد که تغییراتی را ایجاد کند. یعنی مثلا اگر ما نیم ساعت به روش کلی کلاس را اداره می‌کنیم، من به عنوان معلم هنر می‌توانم بازی و نمایش و هر روشی که خلاقیت ایجاد می‌کند را استفاده بکنم. من امکان این را دارم که کلاسم را بیرون مدرسه و یا در حیاط مدرسه برگزار کنم. این‌طور نیست که حتما باید این روش خاص پیش گرفته شود.

در مدارس دولتی در اینجا درس‌های روتین و مشخصی هست که همان‌ها با روشی قدیمی و سنتی تدریس می‌شود. ولی این‌طور نیست که در مدارس خصوصی و بین‌المللی همان روش لزوما استفاده بشود.

یعنی مواد درسی هم تفاوت دارند و یا صرفا مسئله روش تدریس است؟
نه صرفا روش تدریس است. ولی ممکن است برخی از مواد درسی که در مدارس خصوصی هست در مدارس دولتی نباشد.

شما چطور در آنجا به عنوان معلم پذیرفته شدید؟
در بوتسوانا برای تدریس باید مدرک Teaching یعنی مدرک و مهارت معلمی داشته باشید. من مدارک مربوط به رشته هنر را در ایران و ترکیه گرفتم. در کنارش هم مدرک معلمی‌ام را داشتم. یعنی من با این مدرک که نشان‌دهنده مهارت تدریس هنر به دانش‌آموز است در اینجا در حال تدریس هستم.

بگذارید قدری وارد فضای کلاس شما بشویم. روابط شما با دانش‌آموزان چگونه است و فضای کلاس به چه صورت است؟
البته به صورت کلی نمی‌توان به این سوال پاسخ داد. هر معلمی روش خودش را دارد. اینجا هم معلمی که به بچه‌ها فشار می‌آورد و آنها را اذیت می‌کند هست. چون معلم است و خودش تصمیم می‌گیرد و این اختیار را دارد. ولی در روش من کلاس کاملا دست بچه‌هاست. یعنی بیش از من، بچه‌ها تصمیم می‌گیرند چه بکنیم. بچه‌ها باید خودشان تصمیم بگیرند که چه اتفاقی باید برایشان بیافتد تا خوشحال‌تر بشوند.

البته مقطع به مقطع فرق می‌کند. من معلم مقطع ابتدایی هستم. بر روی دانش‌آموزان ابتدایی فشار کمتر است. هرچه مقاطع بالاتر می‌رود، این فشار مانند همه جا بیشتر می‌شود.

فضایی که تصویر کردید به خاطر موضوع درسی شما، هنر است و یا در کلاس‌های دیگر هم چنین اتفاقی می‌افتد؟
این فضا به درس هنر بسیار مربوط است. ولی من معلم ریاضی و علوم هم در مدرسه خودمان می‌شناسم که کلاس آزاد و خوبی هم دارد. از آن‌سو معلم هنری هم هست که فقط می‌آید و اصول را آموزش می‌دهد. یعنی همه چیز به معلم مربوط است و نمی‌شود پاسخی کلی داشت. ما در مدرسه‌مان علاوه بر هنر، موسیقی هم داریم و این کلاس موسیقی بسیار فعال است. حُسن مدرسه ما شادی در آن است. یعنی هر روز بچه‌ها در حال تمرین برای اجرا هستند. در مدرسه می‌رقصند و یا اگر کسی وسط کلاس ریاضی، بخواند و یا برقصد، معلم دعوایش نمی‌کند. اگر سروصدا کند، معلم دعوایش می‌کند.

از شادی مدرسه گفتید. بگذارید با تجربه شما در ایران قیاسی بکنیم. به نظر شما تفاوت در کجاست؟
مشکلات اساسی در ایران هست. از همان پوشش که برای مدرسه ابتدایی هست در نظر بگیرید تا آنچه که در مقاطع بالاتر رخ می‌دهد. در اینجا هم اگر جشن و برنامه و مراسمی هست، با دعا و در سکوت کامل شروع می‌کنند. ولی در ایران زور و اجبار وجود داشت. به زور مثلا قرآن را سر صف گوش می‌کردیم. و یا مثلا در مدرسه سازهای موسیقی آورده نمی‌شد که سازی زده شود. نُت و مباحث مربوط به موسیقی آموزش داده نمی‌شد. ما نت خوانی را در کلاس موسیقی یاد می‌گرفتیم. ولی اینجا، دانش‌آموزان همه نت و موسیقی را می‌شناسند. ولی ما چی؟! جشن‌های ما یا با مداحی بود و یا با روضه! یعنی چیزی برای شادی نداشتیم. یادم هست که ساعتی بزرگی بر دست داشتم. جشن داشتیم. ناظم ما به من گیر داده بود که این آکواریوم چیست که به دستت است؟! ما جوراب سفید نمی‌توانستیم بپوشیم. شادی از چیزهای کوچک شکل می‌گیرد. در مدرسه ما هم نظم و دیسیپلینی که دانش‌آموز باید داشته باشد هست. ولی شاد است. شما هر جا می‌روید صدای موزیک می‌شنوید. وقتی به بچه ها می‌گویید آرزویت چیست و دوست داری چه کاره بشوی، یا می‌خواهند خواننده بشوند و یا رقصنده. ولی ما اگر می‌گفتیم دکتر یا مهندس خوب بود! اگر چیز دیگری می‌گفتیم مسخره‌مان می‌کردند.

این شادی و رقص و موسیقی ریشه در فضای مدرسه دارد و یا عام‌تر است و به فرهنگ جامعه مربوط است؟
به هر دو. به نظر من به هر دو. چون در اینجا حتی فقیرترین افراد در هر جا که باشند، با کوچک‌ترین صدای موسیقی می‌رقصند. معلم‌ها پا به پای بچه‌ها در مدرسه با کوچک‌ترین صدای موسیقی می‌رقصند.

به شمای معلم در کلاس برگردیم. سیستم ارزشیابی به چه صورتی است؟
همان‌طور که گفتم معلم خودش تصمیم می‌گیرد. معلم‌های زبان و هنر و موسیقی و ورزش خودشان تصمیم می‌گیرند که آیا امتحان داشته باشند یا خیر. من از دانش‌آموزانم امتحان نمی‌گیرم. من اعتقاد دارم که نباید سیستم رقابتی بشود. این را روز اول هم در مدرسه بیان کردم و به مدیر و معاون مدرسه گفتم و آنها هم با روش من کاملا موافقت کردند. ولی مثلا معلم موسیقی مدرسه ما امتحان برگزار می‌کند. سیستم نمره‌دهی هم توصیفی است.

در این میان رقابت میان دانش‌آموزان چطور ایجاد می‌شود؟
من در مورد درس‌های دیگر نظر نمی‌دهم. اما من باید برای هر دانش آموز وقت لازم را بگذارم. مثلا برای کسی که سطحش پایین‌تر از بقیه هست، وقت بیشتری می‌گذارم. من خودم زمان دانش‌آموزی، معلم ریاضی و هنرم یک نفر بود. اگر ریاضی ۱۸ می‌گرفتم، همان معلم به طراحی‌ام ۱۸ می‌داد. این غلط بود. ریاضی سر جای خودش است و هنر سر جای خودش. من فکر می‌کنم آن رقابتی که در ریاضی هست، در هنر معنا ندارد. مثلا شاید یکی بخواهد تایر ماشینش مربع باشد! یا یکی دوست دارد تایر ماشینش مثل همه ماشین‌های دیگر دایره باشد! من نمی‌توانم تعیین بکنم که آن بهتر است یا این. چون در ذهنش این‌طور شکل گرفته. ولی آن‌چیزی که مسئله است، خلاقیتی است که دانش آموز دارد.

در کلاس‌های دیگر چطور؟ ریاضی یا علوم؟
آنجا خیلی رقابت هست.

در خصوص خلاقیت فرمودید. این خلاقیت چطور ایجاد می‌شود؟ در مدرسه آموزش داده می‌شود یا خروجی فرهنگ جامعه است؟
به نظر من جامعه تاثیر چندانی ندارد. البته که آفریقایی‌ها به‌طور کل خلاق هستند. شما در خیابان می‌توانید این را ببینید. با کمترین امکانات چیزهایی درست کرده‌اند. شاید ما چندین سال اخیر است که یاد گرفته‌ایم که با وسایل بازیافتی می‌توان کار هنری درست کرد. ولی امکانات این‌ها همین چیزهای بازیافتی بوده و با همین‌ها خلاقیت به خرج داده‌اند. مثلا من می‌بینم که در خیابان‌ها در محله‌های خیلی فقیر یک بچه با پاکت شیر و چهار تا سنگ یا درب نوشابه و یک سیم، ماشین درست کرده است. از این‌طور چیزها در خیابان‌ها خیلی می‌بینید.

حقیقت این است که اخیرا بوتسوانا قدری پیشرفت کرده و نسبت به بقیه کشورهای آفریقایی سطح مالی نسبتا بالاتری دارند، ولی فکر می‌کنم هم جامعه و کمبود امکانات موجب ایجاد خلاقیت شده است و هم اینکه بچه‌ها در اینجا از پیش دبستانی کلاس خلاقیت دارند و چیزهایی را آموزش می‌بینند. چیزی که مثلا خود من در ۲۵ سالگی آموختم، این‌ها از پیش دبستانی در مورد خلاقیت می‌آموزند.

در خصوص شرایط مالی مردم در بوتسوانا فرمودید. قدری هم در مورد شهریه‌های مدارس صحبت کنیم. چه تفاوتی میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی یا خصوصی هست؟ سپاسگزار می‌شوم قدری توضیح دهید.
مدارس دولتی به طور کلی شهریه ندارند و رایگان هستند. تا کلاس هفتم هم آموزش در بوتسوانا اجباری است. اینجا دانشگاه و دبیرستان دولتی هم هست. از سال گذشته پیش دبستانی دولتی هم ایجاد شده است. همه دولتی‌ها از پیش‌دبستانی تا دبستان و دبیرستان و دانشگاه رایگان هستند. ولی مدارس خصوصی خیلی گران هستند. تعدادشان هم خیلی زیاد است. مثلا در منطقه‌ای که مدرسه ما قرار دارد، پنج مدرسه خصوصی هست. هزینه‌ها هم البته مدرسه به مدرسه فرق می‌کند. مثلا مدرسه ما یک مدرسه معروف است و پنج شعبه دارد. به همین دلیل هزینه هر ترم تحصیلی از ۸۰۰، ۹۰۰ دلار شروع می‌شود به بالا.

همچنین تا جایی که من می‌دانم خود مدارس هستند که هزینه‌ها را مشخص می‌کنند و ناظری بر این قیمت‌ها وجود ندارد.

در چنین شرایطی طبقات ضعیف اقتصادی که درآمد آنچنانی ندارند، امکان دسترسی به مدرسه‌ای چون مدرسه شما را نخواهند داشت.
کاملا درست است.

پس یک نابرابری اقتصادی و اجتماعی در دسترسی به آموزش وجود دارد.

بله وجود دارد. درست است که طبقه اقتصادی و اجتماعی بالا در مدرسه ما ثبت‌نام می‌کنند، ولی دانش‌آموزان بسیار زیادی هستند که هزینه مدرسه را به صورت قسطی پرداخت می‌کنند. یا ده سال پیش طرف فرزندش را به مدرسه می‌فرستاد و به جایش یک راس گاو یا گوسفند به جای شهریه می‌داد. الان البته این‌طور نیست.

باز به مدرسه و کلاس‌ها برگردیم. گفتید که دختر و پسر در سر کلاس با هم هستند. این اتفاق برای جامعه ایرانی در دهه‌های اخیر امری غریب است. می‌خواستم وضعیت این همکلاسی بودن جنسیت‌های مختلف را در آنجا بدانم.
زمانی که من به اینجا آمدم، این مسئله برای خود من عجیب بود. من معلم مقطع ابتدایی هستم و می‌بینم که جنسیت معنایی ندارد. به جز کلاس چهارم و پنجم که بچه‌ها در سنی هستند که مقوله جنسیت وسط می‌آید و خود بچه‌ها با هم لجبازی می‌کنند. اما چیزی که برای من جذاب است این است که این ارتباط در کلاس میان دانش‌آموزان و میان معلم و دانش‌آموز بدون جنسیت است. یعنی من هیچ وقت در کلاسم نشنیدم که دختری بگویم که پسرها دارند اذیت می‌کنند. یا پسرها بگویند دخترها دارند اذیت می‌کنند. یا اینکه دختره یا پسره فلان کار را کرد. بچه‌ها همدیگر را یا با اسم صدا می‌کنند و یا می‌گویند او! یعنی با اشاره. خودم من اوایل وقتی می‌خواستم بگویم ساکت باشید، می‌گفتم پسرها ساکت باشند. خب یعنی فقط پسرها دارند سروصدا می‌کنند! یا مثلا فقط به دخترها اشاره می‌کردم. بعد که مطالعه کردم متوجه شدم که این غلط است. با این رفتار من دارم جنسیت را برجسته می‌کنم.

اما بالاخره از سنی به بعد تفاوت‌های جسمی دخترها و پسرها آشکار می‌شود. مسئله‌ای و مزاحمتی این وسط ایجاد نمی‌شود؟ بچه‌ها چطور یاد می‌گیرند که بدون نگاه جنسیتی در کنار هم درس بخوانند؟
من خیلی از این مشکلات دیده‌ام. به همین دلیل برای کلاس ششم به بالا آموزش بهداشت جنسی برقرار می‌شود. کلاس آموزشی و ورک‌شاپ برایش دارند. قبلا از کلاس ششم به پایین این‌گونه آموزش‌ها نبوده و به تازگی دارند یک‌سری ورک‌شاپ‌ها می‌گذارند. در مسائل مرتبط با سنین پایین در این حوزه و در خصوص برخورد آموزشی ضعیف هستند.

من خودم چندین مورد دیده‌ام. مثلا بچه‌ها با هم شوخی کرده‌اند که گزارش آن اتفاق را داده‌ام و گفتم که بهتر است ورک‌شاپی برگزار کنیم که برگزار شد و می‌کنند و این قضیه برایشان خیلی مهم است. پدر و مادر ها را هم می‌خواهند به آنها می‌گویند که چنین اتفاقی افتاده است.

ولی به طور کلی چیزی اینجا هست که برای خود من هم عجیب بود. مردم اینجا در حوزه پوشش خیلی راحت هستند. برای من ایرانی اینکه مثلا پدر و مادر دانش‌آموزان با این تیپ بیایند و در مکانی عمومی مثل مدرسه و خیابان ظاهر شوند، خیلی عجیب بود. می‌خواهم بگویم که این قضیه پوشش و این‌ها برایشان عادی است. یعنی پوشش‌های خیلی باز برایشان، چه بزرگ‌ترها و چه بچه‌ها خیلی خیلی عادی است. مثلا چندی پیش روز بچه‌های آفریقا بود و ما در مدرسه جشن داشتیم. مجری یک دانش‌آموز کلاس هشتمی بود، با تیپ مهمانی و کوتاه‌ترین لباس ممکن و باز و با پاشنه بلند. در صورتی که وقتی من ایران بودم و قرار بود مجری برنامه‌ای باشم، باید حجابم کامل می‌بود. وگرنه ناظم مدرسه به من مرتبا تذکر می‌داد. وقتی هم که این دختر خانم مجری با این تیپ بر روی صحنه آمد، همه برایش کف زدند. می‌خواهم بگویم که این قضیه پوشش در این کشور مسئله حل شده‌ای است.

البته اینجا چون مدرسه خصوصی است، با کوچک‌ترین مشکلی سعی می‌کنند راه‌حلی برایش پیدا کنند. مثلا وقتی من وارد کلاس شدم و دیدم دو تا از بچه‌ها دارند هم را می‌بوسند، گزارش دادم که چنین اتفاقی افتاده و باید (با توجه به کوچک بودن بچه‌ها) فکری برایشان کرد. از آن پس بود که در خصوص آموزش جنسی کلاس‌ها و ورک‌شاپ‌هایی برگزار شد.

آیا در مورد جامعه‌ی رنگین‌کمانی‌ها یا همان ال‌جی‌بی‌تی‌ها هم به بچه‌ها آموزشی داده می‌شود؟
این مسئله برایشان تابو نیست. همجنسگرایی در این کشور جرم نیست. ال‌جی‌بی‌تی‌های بوتسوانا جامعه خودشان را دارند. در ایران این مسئله جرم است و امکان صحبت کردن در موردش نیست. ولی اینجا جرم نیست و آزاد است. البته حق ازدواج ندارند. بوتسوانا کشوری کوچک با جامعه ال‌جی‌بی‌تی کوچکی است.

می‌خواهم بدانم که آیا در مدارس این مسئله و آشنایی با آن به دانش‌آموزان آموزش داده می‌شود؟
به آن شکل جدی خیر. ولی می‌دانم که در ورک‌شاپ‌هایی که در مورد بهداشت جنسی است، در مورد این مسائل صحبت می‌شود. ولی به بچه‌های بالای ده سال نه کوچک‌تر.

در مورد دعا کردن بچه‌ها در آغاز مراسم‌ها صحبت کردید. جامعه بوتسوانا چقدر مذهبی است؟
خیلی مذهبی است. هفتاد درصد مردم بوتسوانا مسیحی کاتولیک هستند. مدرسه ما بین‌المللی است و از همه ادیان در آن حضور دارند. به ما در مدرسه چطور دعا کردن را آموزش نداده‌اند. من وقتی وارد این مدرسه در بوتسوانا شدم، گفتند که ایشان جدید هستند و دعای امروز را ایشان بخوانند. من نمی‌دانستم چه باید بگویم. فقط چند بیت شعر از سعدی خواندم که مسئله بگذرد. واقعا اصلا نمی‌دانستم که چه باید بگویم. ولی مردم خیلی مذهبی هستند.

این مذهبی بودن مردم چطور در مدرسه نمود داشته و مدیریت می‌شود؟ آیا آموزش دینی در مدرسه وجود دارد؟
پرسش خوبی است. من خودم برگه‌های دینی‌شان را برای دو ترم تحصیلی تصحیح کرده‌ام. سوالات خیلی برایم جالب بود. از همه ادیان سوال پرسیده می‌شود. در ایران در مثلا درس دین و زندگی خیلی کوتاه در خصوص ادیان ابراهیمی صحبت می‌شود و بعد همه‌چیز در مورد اسلام بود. اینجا این‌طور نیست. اینجا با اینکه اکثریت مسیحی هستند، ولی مسائل و تعالیم مسیحیت در کلیساست. مدرسه فرق می‌کند. در مدرسه می‌گویند که ما کلی دین در دنیا داریم. و آنها را توضیح می‌دهد. مثلا می‌گویند که مسلمانان، بهائیان، مسیحیان، پیروان کنفسیوس، هندوها، بودایی‌ها، سیک‌ها و بقیه ادیان هستند. در شهر ما هفت معبد هندی‌ها است که شامل سیک‌ها، هندوها و بودایی‌ها می‌شود. همچنین دو معبد چینی هم هست. همچنین در مورد ادیان آفریقایی صحبت می‌شود. همه این‌ها را آموزش می‌دهد. مقطع به مقطع هم این‌ها را مفصل‌تر طرح می‌کنند. مثلا من خودم تا زمانی که یوگا نکرده بودم، نمی‌دانستم که این اُم که می‌گویند به چه معناست. بعد در سنین ۲۶ و ۲۷ سالگی که به سراع این قضیه رفتم فهمیدم که این به چه معناست. در صورتی که بچه‌ها در مدرسه در اینجا این مسائل را با جزئیات می‌آموزند. جالب هم این است که دانستن در خصوص مذهب برایشان بسیار مهم است. نمرات درس دینی‌شان هم بالاست. این درس هم اختیاری است. یعنی اگر پدر و مادری بگوید که من دوست ندارم فرزندم سر کلاس دینی بنشیند، مدرسه این را قبول می‌کند و درس دینی را برای این دانش‌آموز حذف می‌کند. ولی این‌طور بگویم که ۹۹ درصد سر کلاس درس دینی می‌نشینند.

آیا این تدریس دینی صرفا توصیفی و با هدف آموزش بی‌طرف ادیان است و یا نگاه تجویزی به نفع دینی خاص هم دارد؟
کاملا بی‌طرف است. دو معلم دینی که در مدرسه داریم که هر دو کشیش هستند. ولی با توجه به سوالاتی که من در برگه‌های امتحانی دیدم و همچنین با توجه به اینکه من کتاب‌های درسی بچه‌ها از جمله درس دینی‌شان را می‌خوانم تا بتوانم به پرسش‌های آنان پاسخ بدهم، می‌توانم بگویم که اصلا سمت‌گیری در این آموزش به سوی دینی خاص نیست. سوالات امتحانی هم خیلی با جزئیات است و در آنها برخورد توصیفی با ادیان است.

برخورد خانواده‌ها با این آموزش دین به چه صورت است؟ با توجه به اینکه پدر و مادر دانش‌آموز خود تعلقی به دینی خاص دارند.
خانواده‌ها اصلا با این قضیه مشکلی ندارند. اما اگر مشکلی داشته باشند، همان‌طور که گفتم با توجه به اینکه این درس اختیاری است، می‌گوید که من نمی‌خواهم فرزندم در این کلاس باشد. اما در مورد خود مردم بوتسوانا می‌توانم بگویم که راحت می‌شود با آنها بحث دینی کرد. خیلی هم احترام می‌گذارند. ولی راه خودشان را می‌روند. یعنی این‌طور نیست که بگوید حالا که تو داری در مورد فلان دین با من صحبت می‌کنی، می‌خواهی مرا به آن سمت بکشانی. نه اصلا چنین دیدگاهی ندارند.

آیا امکان تبلیغ در مدرسه هست؟
بله. کاملا امکانش هست.

خب این امکان تبلیغ در مدرسه میان دانش‌آموزان درگیری ایجاد نمی‌کند؟
خیر. ما در مدرسه، خانه‌ای به سبک سنتی بوتسوانایی داریم که با کاهگل و مانند این‌ها درست شده. یک نفر که اطلاعات دینی‌اش خیلی زیاد است و کشیش و مانند این‌ها هم نیست، در آنجا هست. در کل این اتاق سمبل‌های ادیان مختلف وجود دارد. از صلیب تا اسم الله و همچنین خدایان هندی و مانند آنها. همچنین کتب مقدس مربوط به ادیان مختلف در این‌جا هست. اگر کسی بخواهد بحث دینی بکند، از دانش آموز تا والدین آنها و دیگران می‌توانند آنجا بروند و بحث دینی بکنند.

من اینجا چیزی که درگیری مذهبی باشد نه دیده و نه شنیده‌ام. چون مردم در اینجا با آغوش باز پذیرای ادیان مختلف هستند. در شهر ما سه مسجد وجود دارد که متعلق به هندی‌های مسلمان است. ما اینجا معلم هندی داریم که مسلمان است. معلم مسلمان با حجاب داریم. دانش‌آموز مسلمان هم داریم.

دولت در اینجا به هر دینی اجازه تبلیغ می‌دهد. اصلا چیزی به نام جنگ بین ادیان در این کشور وجود ندارد.

این روش مواجه شدن با ادیان مختلف در مدارس دولتی هم به همین صورت است؟
بله در مدارس دولتی هم به همین صورت است. یک نکته جالب است. مثلا شما وارد این کشور شده و اقامت سه ساله یا ده ساله کاری گرفته‌اید. وقتی می‌خواهید بروید پاسپورت بگیرید – این چیزی است که بارها و بارها شنیده‌ام – یکی از فعالیت‌هایی که برای آنها مهم است این است که شما چقدر دین و اعتقادتان برای جامعه مفید بوده است. مثلا چقدر به فقرای اینجا کمک کرده‌اید و یا به فقرای اینجا درس داده‌اید. چقدر فعالیتی مفید به حال جامعه اینجا کرده‌اید. این مهم و تاثیرگذار است و یک پوئن مثبت است.

جایگاه معلم در جامعه بوتسوانا به چه صورت است؟
خیلی خوب است. هم حقوق خوبی دارد و هم دیدگاه آدم‌ها نسبت به یک معلم به دید یک آدم خیلی باسواد است. یعنی این فرد رفته و حسابی درس خوانده و معلم شده. واقعا به معلم‌ها احترام می‌گذارند. می‌شود با افتخار در اینجا بگویی که معلم هستی. من حقوق خوانده‌ام و خانواده من دوست داشتند که وکیل بشوم. اما من تغییر مسیر دادم. اما در مقابل برخی از آشنایان وقتی می‌شنیدند که من اینجا معلم شده‌ام می‌گفتند که اگر بیشتر تلاش کنی، بیشتر موفق می‌شوی! یعنی جایگاهت پایین است و با لحنی که مثلا اگر معلم نمی‌شدی پس چه می‌شدی! ولی من احساس خوبی دارم از اینکه معلم هستم و هم اینکه این معلمی اعتباری به انسان می‌دهد. مثلا در ایران وقتی می‌خواهند کسی را صدا بزنند می‌گویند دکتر یا مهندس فلانی. اینجا معلمی در همین سطح است. مثلا وقتی کسی می‌خواهد مرا به دوستش معرفی کند، از عنوان معلم در ابتدای نامم استفاده می‌کند. اگر چنین کاری هم نکند ممکن این به طرف بر بخورد. در این حد در عرف و فرهنگ این‌ها معلم جایگاه دارد.

به لحاظ مالی و حقوق و مزایا چطور؟
مدارس دولتی حقوق بسیار بیشتری نسبت به مدارس خصوصی دارند. معلم‌ها هم بر اساس سابقه و مدرک و آنچه تدریس می‌کنند حقوق می‌گیرند. ولی معلمان از میانگین جامعه بالاتر حقوق می‌گیرند و حقوق خوبی دارند.

FacebookTwitterاشتراک گذاری



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44471

جامعه شناسی سلامت روان زنان/ الهه امانی

ماهنامه خط صلح – رویکردهای جامعه شناسی و‌ روان شناسی در مورد سلامت روان اساسا متفاوت می‌باشند. برخلاف دیدگاه‌های روان شناسی و بیولوژیکی که به خصوصیات شخصی و ویژگی‌های مغزی افراد می‌پردازند، جامعه شناسان بر تاثیر شرایط اجتماعی بر سلامت روان و بیماری‌های روانی تمرکز می‌کنند. تاکید متمایز رویکردهای جامعه شناسی بر این است که فرآیندهایی مانند زندگی، شرایط اجتماعی و نقش‌های اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و باورهای جمعی فرهنگی بر حالات روحی افراد و‌ سلامت روان تاثیرگذار می‌باشند. به عبارتی آن چه سلامت روان افراد را شکل می‌بخشد فقط به شخصیت یا نرون‌های (Nuron) مغزی افراد بستگی ندارد بلکه به شرایط اجتماعی که با آن روبه‌رو هستند بستگی دارد و این شرایط در گروه‌های اجتماعی، جوامع و دوره‌های تاریخی مختلف متفاوت است.

برخی از این تاثیرات اجتماعی مهم شامل وقایع زندگی پر استرس است که افراد با آن روبه‌رو می‌شوند. این حوادث در برهه‌هایی از زندگی فرد سبب افت روانی می‌گردد. از جمله این حوادث، موارد طلاق، از دست دادن شغل، بیماری‌های شدید در مورد خود فرد یا عزیزان، از دست دادن افرادی که به آن‌ها نزدیکی و علاقه وجود دارد. خشونت، بلایای طبیعی، جنگ، تهدید و هراس از وقوع جنگ، سوءاستفاده جنسی و جسمی در دوران ‌کودکی نیز از جمله عواملی هستند که پیامدهای روانی زیادی دارند و هر چقدر تعداد این وقایع و بار آن سنگین‌تر باشد آسیب پذیری سلامت روان بیشتر است.

برخی دیگر از دلایل اجتماعی که باعث آسیب روانی می‌گردد، چون عوامل ذکر شده در بالا نبوده بلکه در بافت روزمره زندگی افراد قرار دارد. در یک زمان با برهه خاص ظاهر نشده بلکه ریشه در زندگی ‌مداوم و روزمره افراد دارد. به عنوان مثال افرادی که در محیط‌هایی زندگی می‌کنند که نرخ بالای فقر، بی‌ثباتی، عدم امنیت، جرم و جنایت، خانه‌های درهم شکسته و خانواده‌های از بین رفته زندگی می‌کنند احتمالا دارای پریشانی روانی زیادی هستند (راس ۲۰۰۰). ازدواج‌های پرتنش، خشونت‌های مستمر خانوادگی، شرایط ظالمانه کار، تبعیضات، عدم وجود آزادی‌های اولیه در جوامع بسته و برای جوانان و کودکان والدین غیرمعقول و باارزش‌های ناسالم از دیگر شرایط پایداری هستند که به طور روزمره شوق حیات را از انسان‌ها می‌رباید و فرسودگی روانی را سبب می‌گردد. این شرایط به ویژگی‌های بیولوژیکی و روان شناختی افراد بستگی ندارد و برخی از جامعه شناسان معتقد هستند که هزینه آسیب‌های روانی آن می‌تواند سنگین‌تر از عوامل بیولوژیکی و روان شناختی باشد.

برخی از عواملی که سبب می‌گردد که افراد به روش‌های مختلف به مشکلات عاطفی و روانی پاسخ دهند شامل ویژگی‌هایی اجتماعی مانند جنسیت، قومیت، سن و تحصیلات است. جنبه‌های دیگر در واکنش به مشکلات روانی مربوط به ارزش‌های فرهنگی است که در ارتباط با اختلالات و بیماری‌های روانی است. به عنوان مثال تفاوت زیادی وجود دارد بین جوامعی که فرهنگ مسلط بر آن بیماران روانی را با انگ‌های اجتماعی به طور مضاعف مورد آسیب قرار می‌دهند و جوامعی که سلامت روانی افراد جامعه از اولویت برخوردار است و افراد بیمار از حمایت‌های گروهی و برخورداری از شرایط اجتماعی هستند که در آن دسترسی، کیفیت، نوع و میزان مراقبت‌های بهداشت روانی مورد توجه خاص قرار می‌گیرد.

از نظر جامعه شناسی سلامت روان و ضریب احتمال بیماری روانی بستگی به آن دارد که افراد به چه گروه اجتماعی تعلق داشته، در چه دوره تاریخی و چه جامعه‌ای زندگی می‌کنند، دارای چه ارزش‌های فرهنگی هستند، چه احساسی نسبت به هویت اجتماعی و گروهی خود دارند.

همچنین جامعه شناسان و پژوهش‌های آنان در زمینه سلامت روان تاکید بر این امر دارد که اختلالات روانی به چندین شاخص از جمله میزان ادغام اجتماعی، نابرابری‌های اجتماعی و اعتقادات و باورهای گروهی بستگی دارد.

امیل دورکیم (Emile Durkhiem) و کتاب وی “خودکشی” اولین مطالعه جامعه شناسی درمورد سلامت روان تلقی می‌گردد (دورکیم ۱۸۹۷-۱۹۵۱). او بر این عقیده بود که ماهیت ارتباطات مردم با یکدیگر و با نهادهای اجتماعی احتمال خودکشی آن‌ها را شکل می‌بخشد.

پژوهش‌های امیل دورکیم بر این دریافت تاکید داشت که افراد منزوی بیشتر از افراد با روابط اجتماعی، افراد غیرمتاهل بیشتر از افراد متاهل و افراد بدون فرزند بیشتر از افراد با فرزند دست به خودکشی می‌زنند زیرا از میزان ادغام اجتماعی کمتری برخوردارند. همچنین مطالعات و‌ پژوهش‌های وی که روی کشورهای اروپایی تمرکز داشت نشان داد که افراد معدودتری در دوران جنگ و انقلاب‌ها به دلیل پررنگ بودن تجارب اجتماعی و مشترک افراد و حس تعلق اجتماعی و ادغام اجتماعی دست به خودکشی می‌زنند.

علاوه بر ادغام و تعلق اجتماعی، طبقات اجتماعی که دربرگیرنده تعاملات دربرگیرنده قدرت موقعیت اجتماعی، منابع اقتصادی است بر سلامت روانی تاثیرگذار است.

فقر اقتصادی نه تنها شامل محرومیت اقتصادی بلکه دربرگیرنده شرایط کار نامناسب و نامطلوب، حس مورد استثمار واقع شدن نیز است. لازم به تذکر است که فقر اقتصادی مفهومی مطلق نیست بلکه “نسبی” است و در مقایسه با سایر افراد گروه اجتماعی، حس فرد و سلامت روان فرد را مورد تاثیر قرار می‌دهد. برای مثال یک ورزشکار که از حقوق بالایی نیز برخوردار باشد چنانچه حس کند که نسبت به سایر افراد تیم از موفقیت اقتصادی مطلوب برخوردار نیست می‌تواند افت روانی داشته باشد. در حالی که فردی از خانواده تهیدستی که احساس کند از امتیازات برجسته‌ای نسبت به سایر افراد‌ گروه اجتماعی برخوردار است می‌تواند از سلامت روانی مناسبی برخوردار باشد.

سومین شاخص جامعه شناسی سلامت روان در کنار ادغام اجتماعی و طبقات اجتماعی، ارزش‌های فرهنگی است که به زندگی فرد معنی می‌بخشد. تعلق به گروه‌های اجتماعی که اهداف مشخص و قابل دستیابی دارند، می‌تواند تاثیرات مثبت بر سلامت روان افراد داشته باشد. این مفهوم هم در مورد گروه‌های اجتماعی است و هم فرهنگ مسلط و باورهای جمعی در جامعه. در مورد گروه‌های اجتماعی همانگونه که اهداف قابل دستیابی می‌تواند تقویت کننده سلامت روان افراد گردد، چنانچه فرهنگ گروه یا فرهنگ در جامعه در افراد انتظاراتی به وجود آورد که افراد نتوانند آن را تحقق بخشند موجب دلسردی و اختلالات روانی از جمله سرخوردگی و افسردگی گردد. برای مثال در فرهنگ آمریکا به طرز سنتی این امر که همه افراد صرف نظر از پیشینه طبقاتی خود می‌توانند موفقیت‌های اجتماعی و اقتصادی بالا را کسب کنند. (مرتون ۱۹۳۸-۱۹۶۸) در بافت فرهنگی تاریخی این جامعه وجود دارد. در چنین گفتمانی کسانی که نتوانند اهداف خود را تحقق بخشند و به علت تبعیضات ساختاری که محدودیت‌هایی را برای تعدادی از افراد جامعه به وجود می‌آورد به موفقیت‌های اجتماعی و اقتصادی دست یابند خود را مورد سرزنش قرار می‌دهند نه فرهنگ و گفتمانی را که این فرضیه را به مثابه فرهنگ غالب بر جامعه مسلط ساخته.

به طور کلی ارزش‌های فرهنگی که سبب انسجام گروهی گردیده و به زندگی افراد معنی می‌بخشد برای سلامت روان افراد مهم است. این ارزش‌ها از ویژگی‌های بیولوژیکی و روان شناختی نیستند بلکه خصوصیات اجتماعی می‌باشند.

سلامت روان و زنان

پاندومی کرونا تکان شدیدی بود بر ساختار قدرت جنسیتی بر زنان و اقتصاد جوامع بشری. از یک سو تکیه جوامع در صف مقدم مبارزه با این اپیدمی قرار داشتند. از سوی دیگر نابرابری‌های دیرپای ساختاری را در عرصه‌های مختلف از بهداشت تا اقتصاد، از امنیت تا حمایت‌های اجتماعی را برملا ساخت. در برهه‌های بحرانی تاریخ، که منابع اندک و توان ساختارها محدود است زنان و دختران بیش‌تر از همیشه به حاشیه رانده می‌شوند و فرایندهای آن بر دوش زنان سنگینی می‌کند و حقوق و دستاوردهایی که به یمن مبارزات زنان کسب گردیده را در ورطه خطر قرار می‌گیرید. در چنین بحران‌های فراگیری چون کرونا نه تنها چاره جویی مصیبت‌ها باید صورت گیرید بلکه تلاش‌های اجتماعی دربرگیرنده ساختن آینده‌ای است که جوامع مقاوم‌تر که حقوق و شرایط اجتماعی و اقتصادی زنان و سایر بخش‌های فرودست جوامع را محافظت کند و نیز باید سازمان داده شود.

در خلال قریب به ۱۸ ماه گذشته نه تنها خشونت علیه زنان رشدی تصاعدی داشته، نه تنها بار گران رکود اقتصادی عمدتا بر دوش زنان است بلکه عرصه سلامت روان زنان نیز به شدت افت داشته است. پاندمی کرونا احتمال بدتر شدن سلامت روانی زنان را سه برابر نموده و بیست و هفت درصد از زنان از فزونی مشکلات مرتبط به بیماری‌های روانی گزارش داده‌اند. این درحالی‌ست که این رقم در بین مردان ده درصد است. پنجاه و پنج درصد از زنان در سطح جهان و سی و چهار درصد از مردان از کاهش درآمد و آینده نامعلوم اقتصادی نگران بوده. افت سلامت روانی زنان در دوران پاندمی کرونا یکی از ابعاد و فرآیندهای این بحران است که بازتاب آن به طور کامل برآمد ننموده است.

در سطح جهان زنان بیشتر از مردان با اختلالات روانی دست به گریبان هستند. علاوه بر مولفه‌های بیولوژیکی در مورد زنان از دوران بلوغ و نوجوانی و تکامل جنسی گرفته تا دوران بارداری، زایمان، شیردهی، پس از بارداری و دوران یائسگی که هر یک از نظر بیولوژیکی می‌تواند زمینه‌های سلامت روان را تاثیر گذارد و علم پزشکی در زمینه ابعاد این تاثیرات و درک عمیق از آنان گام‌های برجسته‌ای برداشته است، فاکتورهای اجتماعی، عوامل فرهنگی و از دیدگاه جامعه شناسی سلامت روان، دلایل گوناگونی برای آسیب پذیری زنان وجود دارد. از این رو میزان بالاتر افسردگی زنان در سطح جهان فقط دلایل بیولوژیکی ندارد بلکه مناسبات قدرت پدر مرد سالاری، تبعیضات جنسی جنسیتی، موقعیت فرودست زنان در جامعه، خشونت علیه زنان زمینه ساز آسیب پذیری روانی را در زنان برجسته می‌کند.

اگر چه بسیاری از مردان اقلیت‌های جنسیتی به میزان فزون‌تری از مردان از استرس و فشارهای عصبی ناشی از فرودستی اقتصادی در نظام طبقاتی و تبعیضات اجتماعی، قومی، مذهبی و سنی رنج برده اما زمینه‌های آن بسیار کمرنگ‌تر از آسیب پذیری زنان است.

جامعه شناسی سلامت روان در مورد زنان به موارد زیر به مثابه زیر ساخت‌هایی که آسیب پذیری زنان را بیشتر از مردان می‌نماید تاکید دارند.

۱. مناسبات قدرت پدر مرد سالاری _ پژوهش‌های علوم اجتماعی بر این امر تاکید دارند که شکاف‌ جنسیتی یکی از شاخص‌های تاثیرگذار بر سلامت روان زنان است.

۲. فقر اقتصادی یکی دیگر از زمینه‌های آسیب پذیری روانی زنان است. فقر سبب نگرانی از آینده عدم اطمینان به فردای زندگی، عدم دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی از جمله بهداشت روان، مشاغل بدون ثبات، شرایط سخت اشتغال، عدم وجود مزد برابر و کافی در برابر کار برابر از چالش‌های فقر اقتصادی هستند که بر سلامت روان زنان تاثیر گذاشته.

۳. عدم مشارکت اقتصادی و اشتغال _ عدم استقلال اقتصادی برای زنان سبب افت عزت نفس، احساس عدم کنترل و اراده نسبت به زندگی، وابستگی اقتصادی در مناسبات زندگی زناشویی ناسالم از زمینه‌های آسیب پذیر برای زنان غیرشاغل در کنار عدم ارزش نهادن به نقش زنان و کارهای خانگی به مثابه بخشی از تولید ناخالص ملی که تنها ارزش مصرف دانسته نه مبادله است.

اگر چه بیکاری مصائب خود را دارد اما زنان شاغل نیز در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهایی که شکاف جنسی از نظر اجتماعی و فرهنگی زیاد است و زنان از حمایت‌های اجتماعی برخوردار نیستند با زمینه‌های آسیب‌های روانی مواجه هستند. از جمله این زمینه‌ها کار در فضای عمومی در کنار تقسیم کار جنسیتی در فضای خصوصی، مسئولیت نگهداری از کودکان و افراد کهنسال خانواده، نگهداری از افراد بیمار در خانواده (این امر به ویژه در دوران پاندمی کرونا بسیار مطرح است) است. زنانی که لایه‌های گوناگون ستم را بر دوش دارند چون زنان سرپرست خانواده زنانی که مجبور به اشتغال در چند شغل هستند، زنانی که از اقلیت‌های قومی، جنسی و مذهبی بوده و‌ زنان کهنسال از زمینه‌های پررنگ‌تر اختلالا‌ت روانی می‌توانند برخوردار شوند.

۴. اذیت و آزارهای جنسی جنسیتی، خشونت در حوزه خصوصی و عمومی از زمینه‌های مهم آسیب‌های روانی زنان است. زنانی که به دلایل فوق دچار بیماری افسردگی هستند در بسیاری از موارد از زمینه‌های دیگر آسیب‌های روانی چون اضطراب، اختلالات در اشتها، بی‌اشتهایی یا پرخوری و مصرف مواد مخدر و الکل نیز رنج می‌برند.

انگ زنی اجتماعی در مورد بیماران روانی اگر چه در بسیاری از جوامع سنتی وجود دارد اما بار آن در کنار تبعیضات جنسی جنسیتی برای زنان گران‌تر است.

زنان در ایران و سلامت روان در ایران

گفتمان سلامت روان به ویژه در مورد زنان یکی از گفتمان‌هایی است که در خلال ۴۲ سال گذشته همپای سایر جوامع گام‌های مثبت چندانی برنداشته است. تشدید تضادهای طبقاتی، شکاف جنسیتی گسترده، سایه سنگین واپسگرایی در جهت تقویت مولفه‌های جامعه سنتی در زمینه نقش‌های اجتماعی زنان، مشارکت اقتصادی و تقسیم کار جنسیتی، سلامت روان زنان جامعه را با چالش‌های جدی مواجه نموده و دولت تعهدات خود را نسبت به سلامت روان جامعه به ویژه زنان انجام نداده است و نگرانی‌های جدی در زمینه سلامت روان زنان به ویژه تاثیراتی که در کانون خانواده داشته وجود دارد. سر مقاله نشریه دنیای اقتصاد سال ۱۳۹۷ اعلام می‌نماید که ۱۲/۵ میلیون ایرانی حداقل از یک اختلال روانی رنج می‌برند و میزان شیوع اختلالات روانی در کشور را ۲۳/۶ درصد اعلام نموده که دربرگیرنده گروه سنی ۱۵ تا ۶۴ سال است. در ایران به ازای هر ۴۵ هزار نفر یک روانپزشک وجود دارد. درحالی‌که در کشورهای پیشرفته ۱۰ درصد بودجه به طور متوسط به سلامت روان اختصاص داده می‌شود. در ایران این رقم ۶/۳ دهم درصد است و سلامت روان جامعه از اولویت برخوردار نیست. سواد سلامت روان بسیار نازل است و این سبب می‌گردد که از امکانات محدود نیز به گاه استفاده‌های موثر صورت نگیرید. هیچ تحقیق جامع و سراسری در زمینه سلامت روان و مولفه‌های آن صورت نگرفته. در ایران شکاف بین زنان تحصیل کرده و مشارکت اقتصادی آنان قریب به ۵۰ درصد است.

زنان مجرد و تحصیل کرده از تبعیضات فزون‌تری در زمینه اشتغال نسبت به سایر زنان رنج برده، قوانین حمایتی در مورد خشونت علیه زنان در حوزه خصوصی و عمومی یا وجود نداشته و یا قوانین واپسگرایی که وجود داشته از جمله حداقل سن ازدواج اساسا به صورت موثر اجرا نمی‌گردد و تعداد ازدواج‌های زیر سن قانونی که حقوق کودک را در ایران نقض می‌کند، بیانگر این امر است. رسانه‌های ایران نمونه‌های متعددی از مباحث این که چرا دولت خروجی‌هایی برای ازدواج دختران زیر ۱۳ سال قرار می‌دهد، در بر دارند.

خودکشی هر ساله ۵ درصد در ایران افزایش یافته و تنها در سال ۱۳۹۷، ۱۰۰ هزار اقدام به خودکشی به صورت رسمی در ایران ثبت گردیده، خودکشی دختران به ویژه خودکشی دختران جوان، در بسیاری از موارد زیر ۱۸ سال و در سال ۱۳۹۹ شاهد خودکشی‌های زیر ۱۵ سال بوده‌ایم و روند نازل شدن سن خودکشی در ایران روندی بسیار تاثربار و نگران کننده است.

از منظر جامعه شناسی بهداشت روان، ناامیدی نسبت به آینده یکی از مهم‌ترین عوامل فشار روانی محسوب می‌گردد و دلایل خودکشی بیشتر از آن که بر پایه تصمیم فردی یا وضعیت روانی باشد از ساختار ناکارآمد سیاسی، اجتماعی در ایران نشات می‌گیرد. خودسوزی زنان به ویژه در مناطق مرزی از جمله کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان نه به معنای تمایل به مرگ بلکه فریادی است برای درخواست کمک و توجه کردن دیگران به مشکلاتشان. همچنین موارد رسانه‌ای شده متعددی از قتل‌های ناموسی است که زیر پرده خودکشی با قرص برنج صورت می‌گیرید. خودسوزی زنان چه امر اعتراضی باشد مانند خودکشی هما دارابی و چه نباشد امری طبقاتی و جنسیتی است.

از آن جا که بیکاری یکی از زمینه‌های آسیب پذیری روانی است، لازم به یادآوری است که درصد افت تعداد زنان شاغل در ایران از پاییز ۱۳۹۸ تا پاییز ۱۳۹۹ یعنی در طول یک سال اول پاندمی کرونا ۱۴ برابر مردان بوده است و از هر شش زن شاغل یکی شغلش را از دست داده است.

این افت دربرگیرنده این واقعیت است که زنان شاغل در بخش غیررسمی اقتصاد و مشاغلی فصلی و نیمه وقت و در بخش‌هایی تمرکز داشته که به دلیل پاندمی دچار رکود گردیده‌اند چون خانه‌های سالمندان، مهد کودک‌ها، مدارس، تولید مواد غذایی و خدمات و غیره.

از طرف صندوق بین المللی پول پیش بینی می‌شود که نرخ بیکاری در ایران تا سال ۲۰۲۴ به ۱۹/۴ درصد خواهد رسید.

در پایان سلامت روان جامعه و به ویژه سلامت روان زنان اهمیت ویژه‌ای دارد که متاسفانه از اولویت‌های بودجه‌ای و سیاست‌های دولت‌های گوناگون در خلال دهه‌های گذشته برخوردار نبوده و در کنار سایر چالش‌ها تبعیضات اقتصادی، اجتماعی ایران را در شاخص “شادمانی” جهانی در رده ۱۱۸ از ۱۵۳ کشور در سال ۲۰۲۱ قرار می‌دهد. شادترین کشورها، کشورهایی هستند که شکاف جنسیتی پایین‌ترین میزان است و سه کشور در صدر لیست شادترین کشورها فنلاند، دانمارک و سوییس می‌باشند.

باشد تا فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.

FacebookTwitterاشتراک گذاری



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44469

شلیر و مهتاب قادرنژاد توسط اداره اطلاعات احضار و بازجویی شدند

شلیر و مهتاب قادرنژاد، دو شهروند کُرد اهل شهرستان اشنویه توسط اداره اطلاعات احضار و بازجویی شدند.

این دو شهروند که نسبت خواهری با هم دارند، روز چهارشنبه ۲ تیرماه ۱۴۰۰، توسط اداره اطلاعات شهرستان اشنویه احضار شده و مورد بازجویی قرار گرفتند.

شلیر و مهتاب قادرنژاد پس از احضار توسط ماموران اداره اطلاعات اشنویه، ساعاتی مورد بازجویی قرار گرفته و سپس آزاد شدند.

گفته شده، احضار و بازجویی این شهروندان در خصوص “همکاری با یکی از احزاب مخالف نظام” صورت گرفته است.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی به نقل از مرکز دموکراسی و حقوق بشر کردستان، شلیر و مهتاب قادرنژاد از اهالی روستای نلیوان در توابع اشنویه واقع در استان آذربایجان غربی هستند.

این مطلب را به دیگران برسانید



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44466

آرام فتحی و ثریا حق‌ دوست با تودیع قرار وثیقه آزاد شدند

خبرگزاری هرانا – امروز دوشنبه ۷ تیرماه، آرام فتحی و ثریا حق‌دوست، دو شهروند بازداشتی اهل شهرستان مریوان با تودیع قرار وثیقه آزاد شدند. این شهروندان روز پنج‌شنبه ۲۷ خردادماه، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. خانم حق دوست پس از بازداشت به زندان سنندج و آقای فتحی به زندان مریوان منتقل شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کردپا، امروز دوشنبه ۷ تیرماه ۱۴۰۰، آرام فتحی و ثریا حق‌دوست، دو شهروند بازداشتی اهل شهرستان مریوان آزاد شدند.

بر اساس این گزارش، آزادی این شهروندان با تودیع قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی صورت گرفته است.

تا لحظه تنظیم این گزارش، از اتهامات مطروحه علیه این شهروندان اطلاعی در دسترس نیست.

ثریا حق دوست شهروند اهل شهرستان مریوان، روز پنج‌شنبه ۲۷ خردادماه امسال توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان سنندج منتقل شد.

همزمان آرام فتحی دیگر شهروند بازداشتی اهل شهرستان مریوان نیز، توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت و پس از مدتی به زندان این شهرستان منتقل شد.

آرام فتحی پیش از این نیز سابقه بازداشت و محکومیت دارد.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44448

پدیدهٔ کودک همسری و تفکر ارتجاعی حاکم بر جامعه

ارتجاع مذهبی یکی از مانع‌های اساسی اصلاح این پدیدهٔ ناهنجار و بسیاری معضل دیگر فردی و اجتماعی در کشور است.کودک همسری با چه پیامدها و آسیب‌هایی همراه است؟

رئیس دادگاه عمومی بخش بروات بم استان کرمان، از افزایش ازدواج دختران زیر ۱۳ سال در این بخش خبر داد و گفت “بیش از ۵۰ درصد این ازدواج ها بعد از شش ماه منتهی به دادخواست طلاق می شود”………….

آسیب‌ها

ی جسمی و روانی ناشی از ازدواج در دوران کودکی، ضربات جبران‌ ناپذیری را بر روی زندگی دختران به ‌ویژه بارداری ‌های زیر ۱۸ سال، مرگ‌ و میر مادران، افسردگی، و بعضاً اقدام به خودکشی در کنار آسیب‌هایی مانند طلاق بازماندن از تحصیل و پایداری چرخه فقر فرهنگی و اقتصادی است.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، رئیس دادگاه عمومی بخش بروات کرمان، از افزایش ازدواج دختران زیر ۱۳ سال در این بخش خبر داد.

وی ضمن اعلام این خبر گفت: “طبق قانون سن قانونی ازدواج ۱۳ سال است هرچند که اقداماتی در حال انجام است که تا سن ۱۵ سالگی افزایش داده شود اما هنوز محقق نشده و متاسفانه در حوزه قضایی بروات به خصوص قسمت های روستایی هنوز هم به سنتهای قدیمی پایبند هستند و از کودکی فرزندان را به هم نسبت میدهند و در بزرگسالی در عمل انجام شده قرار می گیرند و برای ازدواج اقدام میکنند”.

افشاری در ادامه افزود: “متأسفانه خانواده ها به عاقدین محلی مراجعه می کنند و عقد نکاح منعقد می شود و این درحالی است که بیش از ۵۰ درصد این ازدواج ها بعد از شش ماه منتهی به دادخواست طلاق می شود که لازم است در این زمینه خانواده ها با جلوگیری از اینگونه ازدواج ها و تبعاتی که می تواند در پی داشته باشد، آگاه باشند”.

آمار بالای ازدواج کودکانی که پیش از رسیدن به بلوغ فکری و ذهنی ازدواج می‌کنند از گستردگی این پدیده در ایران حکایت دارد. سن ازدواج در ایران بر مبنای “بلوغ جنسی” تعیین شده در حالی که به گفته کارشناسان، بلوغ جنسی تنها بخشی از ابعاد بلوغ کامل انسان است. رشد، آگاهی، آموزش و آزادی در انتخاب، اساسی‌ترین و انسانی ترین شروط برای تشکیل خانواده است.مهم‌ترین و مؤثرترین وظیفه نهادهای مدنی درخصوص ازدواج نوجوانان دادن آموزش و آگاهی‌های لازم درخصوص ازدواج سالم و مدنی همراه با افشای عملکرد سیاه و ضدانسانی رژیم در این عرصه است. با اینکه فرماندار شهرستان بهمئی در واکنش به ویدیو انتشار یافته آن را “مسئله تلخی” خوانده بود که “به‌دلایلی ترجیح می‌دهد درخصوص آن صحبت نکند”، رئیس دادگستری این شهرستان نیز از “ابطال این عقد” خبر داده است.

آسیب‌های جسمی و روانی ناشی از کودک همسری ضربات جبران ناپذیری را بر روی زندگی دختران به‌ویژه بارداری‌های زیر ۱۸ سال، مرگ‌ومیر مادران، افسردگی، و بعضاً اقدام به خودکشی در کنار آسیب‌هایی مانند طلاق بازماندن از تحصیل و پایداری چرخه فقر فرهنگی و اقتصادی است. صرف‌نظر از آسیب‌های اجتماعی، این‌گونه ”ازدواج“‌ها برای سلامت جامعه هم بی‌هزینه نیست و پیامدهای منفی زیادی را به‌دنبال دارد. یکی از تبعات منفی این‌گونه ”ازدواج“‌ها شکل نگرفتن فیزیولوژی زن هنگام بارداری است که در مواردی حتی به مرگ مادر یا نوزاد منجر می‌شود. یکی از کاربران تویی‌تر که در استان کهگیلویه‌وبویراحمد در زمینه کودکان فعالیت می‌کند، از خودکشی زنان روستایی در این منطقه محروم ایران می‌نویسد. او “از خودکشی دختران ۱۴ ساله” و “از خودکشی‌ای که دارد روزانه می‌شود” و از عوامل خودکشی زنان دیشموکی۲ به موردهایی متعدد اشاره می‌کند ازجمله “بی‌سوادی و تحصیلات پایین زنان، نظام به‌شدت مردسالار، و فقر مادی” یعنی عامل‌هایی که می‌توان به‌جرئت گفت سن پایین ازدواج و کودک‌همسری هم در آن‌ها نهفته‌اند.

بر اساس آمار منتشر شده بالغ بر ۹۵ هزار مورد طلاق زنان زیر ۱۹ سال در فاصله سال‌های ۹۰ تا ۹۴ ثبت شده که حدود ۵ هزار و ۷۶۰ مورد از این طلاق‌ها مربوط به ازدواج‌هایی است که سن زوجین کمتر از ۱۵ سال است.بی‌تردید آمار دقیقی از این ازدواج‌ها منتشر نمی‌شود، چراکه بسیاری از آن‌ها ثبت نمی‌شوند. متشکل ساختن کارشناسان و رصد جامعه برای یافتن دلایل ازدواج‌های بی‌موقع و هم‌چنین به‌ منظور حمایت از قربانیان ازدواج در‌ سنین کودکی هم برعهده کنش‌گران دغدغه‌مند مدنی و اجتماعی است. برای پیشبرد قوانین مدنی، جامعه ما به نهادهای مدنی‌ای قدرتمند نیازمند است تا خواست‌هایش را به حاکمیت فعلی تحمیل کند.

به کانال صدای مردم در تلگرام بپیوندید



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44451

بم؛ افزایش ازدواج دختران زیر ۱۳ سال

خبرگزاری هرانا – رئیس دادگاه عمومی بخش بروات بم استان کرمان، از افزایش ازدواج دختران زیر ۱۳ سال در این بخش خبر داد و گفت “بیش از ۵۰ درصد این ازدواج ها بعد از شش ماه منتهی به دادخواست طلاق می شود”. آسیب‌های جسمی و روانی ناشی از ازدواج در دوران کودکی، ضربات جبران‌ ناپذیری را بر روی زندگی دختران به ‌ویژه بارداری ‌های زیر ۱۸ سال، مرگ‌ و میر مادران، افسردگی، و بعضاً اقدام به خودکشی در کنار آسیب‌هایی مانند طلاق بازماندن از تحصیل و پایداری چرخه فقر فرهنگی و اقتصادی است.

به گزارش

تداوم بازداشت و بلاتکلیفی سینا کمالی و درسا دهقانی، شهروندان بهایی

درسا دهقانی و سینا کمالى سروستانی دو شهروند بهایی ساکن شیراز با گذشت دو هفته از بازداشت کماکان در مکانی نامعلوم و در وضعیت بلاتکلیف به سر می برند.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، درسا دهقانی و سینا کمالى سروستانی که در روز دوشنبه ۲۴ خردادماه ۱۴۰۰، به صورت جداگانه توسط ماموران اطلاعات سپاه بازداشت شدند، امروز یکشنبه ۶ تیرماه ۱۴۰۰، با گذشت دو هفته از بازداشت همچنان در مکانی نامعلوم نگهداری و در وضعیتی مبهم به سر می برند.

یک منبع نز

دیک به خانواده این دو شهروند بهایی گفته است؛ این شهروندان از زمان بازداشت تماس های تلفنی کوتاهی با خانواده خود داشته اند.

این منبع افزوده است شیوه صحبت کردن این دو شهروند در تماس های تلفنی کوتاه آنها با خانواده نشان از فشارهای روحی و جسمی وارد بر آنان است.

همچنین عدم پاسخگویی نهادهای امنیتی در خصوص وضعیت درسا دهقانی و سینا کمالى و محل نگهداری آنها نگرانی خانواده و نزدیکان این شهروندان بهایی را در خصوص سرنوشت شان افزایش داده است.

درسا دهقانی شهروند بهایی ساکن شیراز نیز، عصر روز دوشنبه ۲۴ خردادماه ۱۴۰۰، توسط ماموران اطلاعات سپاه در ایستگاه قطار این شهر بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

نیروهای امنیتی پس از بازداشت به همراه خانم دهقانی به محل سکونت او رفته و ضمن تفتیش منزل برخی از لوازم شخصی وی را ضبط کرده و با خود برده اند.

سینا کمالى دیگر شهروند بهایی ساکن شیراز، روز دوشنبه ۲۴ خردادماه ۱۴۰۰، توسط ماموران اطلاعات سپاه در مقابل منزل شخصی خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

گفته شده ماموران پیش از بازداشت ضمن تفتیش منزل آقای کمالى، تعدادی از لوازم شخصی او را ضبط کرده و با خود برده اند.

قانون اساسی جمهوری اسلامی، بهاییت را به عنوان دین یا مذهب به رسمیت نمی‌شناسد.

بهاییان ایران از حقوق اولیه ای چون حق تحصیل و کار و برگزاری آزادانه مراسم و اعیاد مذهبی محروم‌اند.

بازداشت و زندانی کردن بهاییان نیز در طول چهار دهه ادامه داشته است.

تعدادی از رهبران و باورمندان به بهاییت نیز در سال‌های ابتدایی استقرار جمهوری اسلامی، اعدام و اموال آنان مصادره شد.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44463

از حضور زنان در مراسم سالروز بمباران شیمیایی سردشت ممانعت به عمل آمد

هه‌نگاو: مسئولان برگزارکننده مراسم سی و چهارمین سالگرد یاد و خاطره جانباختگان و قربانیان بمباران شیمیایی شهر سردشت توسط حکومت وقت عراق از حضور زنان ممانعت به عمل آوردند.از حضور زنان در مراسم سالروز بمباران شیمیایی سردشت ممانعت به عمل آمد

برپایه گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، روز دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰ (۲۸ ژوئن ۲۰۲۱)، به مناسبت یاد و خاطره جانباختگان و قربانیان بمباران شیمیایی شهر سردشت در سال ۱۳۶۶ خورشیدی (۱۹۸۷ میلادی) در مسجد جامع شهر سردشت مراسم ویژه‌ای برگزار گردید.

به گفته یک منبع مطلع، ماموران امنیتی و اعضای برگزار کننده این مراسم به دستور اقصی نخشی‌پور، فرماندار سردشت مانع از ورود شماری از فعالین زن به داخل مسجد شده‌اند که به منظور شرکت در این مراسم به آنجا رفته بودند.

روز یک‌شنبه ۷ تیر ۱۳۶۶ (۲۸ ژوئن ۱۹۸۷)، جنگنده‌های حکومت بعث عراق شهر سردشت را بمباران شیمایی کردند که در این بمباران ١١١ شهروند جانباختند و بیش از ۸۰۰۰ شهروند دیگر نیز زخمی شدند که تاکنون نیز از آثار و عوارض شیمیایی رنج می‌برند.



source https://zanan.bashariyat.org/?p=44460

۱۴۰۰۰۴۰۸

تماس با ما

 مدیر مسئول : فرزانه عبدالشاهی

ایمیل:

تلفن:

واتس آپ:

ادرس:


فقدان امکانات پزشکی؛ مرگ دو کودک بلوچ در شهرستان گلشن

۰۷ تیر ۱۴۰۰

در سایه فقدان امکانات پزشکی و درمانی در شهرستان گلشن، دو کودک بلوچ جان باختند.

به گزارش کمپین فعالین بلوچ، روز یک شنبه ۶ تیر ماه ۱۴۰۰، دو کودک بلوچ که در سانحه رانندگی دچار مصدومیت شده بودند در سایه فقدان امکانات پزشکی و درمانی در ورودی شهر جالق شهرستان گلشن جان خود را از دست دادند.

هویت این دو کودک “عمران رئیسی” ۱۲ ساله فرزند بهنام و “علی اصغر رئیسی” ۱۰ ساله فرزند اکبر اهل جالق عنوان شده است.

گفته می شود این دو کودک با یک خودروی سوخت بر تصادف کرده و مجروح شده اند که اهالی محل آنها را به دلیل فقدان امکانات پزشکی و درمانی در شهرستان گلشن به بیمارستان رازی سراوان منتقل کرده اند.

براساس این گزارش، این دو کودک بلوچ در مسیر گلشن به سراوان به علت خونریزی جان خود را از دست داده اند.

یک منبع مطلع به گزارشگر کمپین گفت: «شهرستان تازه تاسیس گلشن فاقد بیمارستان مجهز و پزشک مجرب است و به دلیل نبود استانداردها و زیرساخت های مناسب و همچنین مسافت زیاد گلشن با سراوان، این دو کودک جان خود را از دست داده اند.»



source https://koodak.bashariyat.org/?p=39198

سیستان؛ سرزمین بدون شناسنامه‌ها

۰۸ تیر ۱۴۰۰

اینجا گورستان ایرانیان بدون شناسنامه است. در هر کدام از خانه‌ها را که بزنید، با یک خانواده چند ده نفره بدون شناسنامه رو‌به‌رو خواهید شد. اینجا هیچ خانواده‌ای نیست که برای دریافت شناسنامه تشکیل پرونده نداده باشد. اینجا داشتن پرونده‌های چهل ساله، سی ساله، بیست ساله و کمتر و بیشتر امری عادی است.

زهرا مشتاق-اعتماد

هفتاد سالگی فوت می‌شود، شناسنامه و کارت ملی او در حالی باطل می‌شود که او فردی مجرد معرفی می‌شود. نه در قسمت ازدواج و نه در بخش نام فرزندان، اسمی از همسر و پنج فرزندش نوشته نشده بود. چون نه شوهرش و نه فرزندانش هیچ‌کدام شناسنامه نداشتند و نزدیک به چهل سال از تشکیل پرونده آنها برای دریافت شناسنامه می‌گذشت. در غسالخانه روستای «خاک سفیدی»، از بخش «غرغری» در شهرستان هیرمند، روزانه مردگان زیادی شسته و سپس دفن می‌شوند که هرگز شناسنامه‌ای نداشته و تولد و ازدواج و وفات آنها در هیچ سند رسمی ثبت نشده است. اینجا گورستان ایرانیان بدون شناسنامه است. در هر کدام از خانه‌ها را که بزنید، با یک خانواده چند ده نفره بدون شناسنامه رو‌به‌رو خواهید شد. اینجا هیچ خانواده‌ای نیست که برای دریافت شناسنامه تشکیل پرونده نداده باشد. اینجا داشتن پرونده‌های چهل ساله، سی ساله، بیست ساله و کمتر و بیشتر امری عادی است. کاغذ خیلی از پرونده‌ها زرد رنگ و پوسیده است و بسیاری از آدم‌هایی که سال‌ها قبل با کلی امید تشکیل پرونده داده بوده‌اند، دیگر حتی زنده نیستند. روستای خاک سفیدی، محلی برای سیستانی‌های بدون شناسنامه و فراموش‌شده است. در خاک سفیدی، پیرزن‌ها و پیرمردها و حتی بچه‌هایی هستند که به عمرشان، حتی شهر زابل را که در ۶۰ کیلومتری روستاست، ندیده‌اند.

بیرون آمدن از روستا، معنایش خطر کردن است. ممکن است سالم برگردی، ممکن هم هست که سر از افغانستان درآوری. چون در کل استان سیستان‌وبلوچستان، هر کسی که شناسنامه نداشته باشد، معنایش این است که آن فرد افغانستانی است و نیروی انتظامی به محض دستگیر کردن فرد، حق دارد که شخص را بلافاصله «رد مرز» کند. ردمرز یعنی اخراج از خاک خودی و گسیل کردن به سمت کشوری دیگر یعنی افغانستان. اتفاقی که سال ۸۹ برای محمد ۲۴ ساله افتاد. محمد به جرم نداشتن مدارک هویتی دستگیر و ردمرز شد. محمد، یک سال و نیم تمام در یکی از شهرهای افغانستان آواره بود و با مصیبت توانست خانواده‌اش را از حال و روزش خبردار کند. مادرش؛ شایسته، تمام پول‌هایی را که ریال به ریال از سوزن‌دوزی درآورده بود و پولی که از فامیل قرض گرفته بود، به یک قاچاقچی داد تا پسر جوانش را دوباره به ایران برگردانند!

ایرانیان بدون شناسنامه، نه در ایران به رسمیت شناخته می‌شوند و نه در افغانستان. در ایران برای آنها شناسنامه صادر نمی‌شود و وقتی به هنگام ردمرز وارد افغانستان می‌شوند، دولت افغانستان نیز آنها را ایرانی تلقی کرده و آنجا هم هیچ‌گونه خدماتی دریافت نمی‌کنند. بدون شناسنامه‌های بسیاری با ترس و لرز و به شرط حفظ نام‌شان، از رفتار خشن پلیس، دریافت رشوه برای ردمرز نکردن و توهین به وقت بازداشت گزارش می‌دهند. از الفاظ رکیک، مشت و لگد تا بعضی رفتارهای غیراخلاقی دیگر. آنها در برابر این رفتارها کاملا بدون دفاع هستند، چون هیچ هویتی ندارند و حتی اگر بمیرند، نامی از آنها در هیچ کجا ثبت نمی‌شود که نیاز به پاسخگویی باشد….

«عزیز ده مرده»، مشهورترین شخصیت روستای خاک سفیدی است. او از وقتی که خودش را شناخته، دنبال دریافت شناسنامه بوده. مصاحبه او در نوجوانی، در حالی که ناگهان بغض می‌کند و به دلیل نداشتن شناسنامه شروع به گریه می‌کند، در شبکه‌های اجتماعی، بسیار دیده شده است. عزیز، امروز جوانی ۲۰ ساله است که با دختری بدون شناسنامه عقد کرده. عزیز، هنوز برای داشتن شناسنامه تلاش می‌کند. بارها به فرمانداری رفته و خواستار دریافت شناسنامه که حق هر شهروند ایرانی است، شده است. دوست صمیمی او محسن، شناسنامه دارد و سال قبل در کنکور شرکت کرده و در رشته‌ای که دوست داشته، قبول شده است. آنها هر دو باهم به یک مدرسه می‌رفتند. از کلاس اول تا دیپلم باهم بودند؛ با یک تفاوت بزرگ. محسن به راحتی ثبت‌نام می‌کرده و مثل هر دانش‌آموز دیگری درس می‌خوانده و در پایان سال، امتحان می‌داده و گواهی پایان تحصیلات دریافت می‌کرده. اما عزیز در تمام این سال‌ها با کارت واکسن به مدرسه می‌رفته و برای آنکه بتواند درس بخواند، مثل توپ، میان فرمانداری و مدرسه در چرخش بوده. حضور او در کلاس‌ها منوط به اجازه فرمانداری بوده، مثل همه دانش‌آموزان بدون شناسنامه دیگر. اما این به منزله پذیرش او به عنوان یک دانش‌آموز مثل سایر دانش‌آموزان شناسنامه‌دار دیگر نبوده. عزیز و تمام دانش‌آموزان بدون شناسنامه دیگر، «مستمع آزاد» محسوب می‌شوند. از آنها امتحان گرفته و نمره داده می‌شود، اما هرگز کارنامه رسمی به آنها داده نمی‌شود. یک دانش‌آموز بدون شناسنامه، باید خیلی شانس بیاورد که بتواند در مدرسه پذیرفته شده و ادامه تحصیل دهد. عزیز، تقریبا هر روز در فرمانداری است. او به شورای تامین استان التماس می‌کند که تا پیش از برگزاری کنکور به پرونده او رسیدگی کنند تا او با دریافت شناسنامه بتواند در آزمون شرکت کند.

نمرات عزیز به هنگام فارغ‌التحصیلی در سال دوازدهم، درخشان است. اما تا الان که تا زمان برگزاری کنکور چند روزی بیشتر نمانده، او هیچ پاسخ مساعدی دریافت نکرده است. پدر عزیز که مردی بسیار پیر و فرتوت است، در حالی که در تکه‌ای سایه، به دیواری از خشت و گل تکیه داده، سرش را به افسوس تکان می‌دهد و با گویش سیستانی می‌گوید «شناسنامه!!» و چشم به زمین خاکی می‌دوزد…. «ماه جان» دو بچه دارد؛ محمد و زینب. او، شوهرش و بچه‌هایش، هیچ کدام شناسنامه ندارند. شوهر ماه جان، یک چوپان ساده است. او هنگام تولد هر کدام از بچه‌هایش مجبور به پرداخت حدود چهار تا پنج میلیون تومان پول به بیمارستان شده چون تمام بدون شناسنامه‌ها، هزینه درمان خود را باید با تعرفه آزاد حساب کنند؛ یعنی درست مطابق هزینه‌ای که برای یک تبعه خارجی محاسبه می‌شود. یعنی یک ایرانی بدون شناسنامه، همانقدر پول درمان باید بپردازد که یک مهاجر اهل افغانستان در ایران! بنابراین، میان ایرانیان بدون شناسنامه، بیماران زیادی وجود دارند که به دلیل نداشتن پول، توانی برای مراجعه به پزشک و دریافت درمان‌های تکمیلی در بیمارستان‌ها ندارند. بیماری قلبی، ارتوپدی، ترمیمی، چشمی و کم یا ناشنوایی از جمله بیماری‌های فراگیری است که ایرانیان فاقد شناسنامه بسیاری را زمینگیر کرده است. حتی اگر امکانی برای پیگیری درمان آنها فراهم شود، نداشتن مدارک شناسایی، بزرگ‌ترین معضل است. خروج آنها از استان یا مراجعه به هر شهر دیگر، تنها با دستور دادستان ممکن است. تلخ‌تر آن است که در برگه‌ای که برای تردد بیمار و همراهانش صادر می‌شود، آنها به عنوان «اتباع» معرفی می‌شوند و نه ایرانی….. «زیبا» ۲۳ ساله است. او در شانزده‌سالگی ازدواج می‌کند و بلافاصله بچه‌دار می‌شود و یک دختر به دنیا می‌آورد. او شناسنامه ندارد. اما همسرش و دخترش شناسنامه دارند. یک سال پس از ازدواج، شوهرش به جرم حمل مواد به سی سال حبس محکوم می‌شود. زیبا هیچ مهارتی ندارد. حتی سوزن‌دوزی که تقریبا تمام زنان بلوچ بلد هستند، نمی‌داند. او زندگی خود و دخترش را با یارانه می‌چرخاند. خودش می‌گوید «وقتی یارانه می‌گیرم، نمی‌دانم خرج خودم و دخترم را بدهم یا بفرستم زندان برای شوهرم. ‌چون هشت سال از زندانش می‌گذرد و هیچ درآمدی ندارد.» یک «بلوک» (مادربزرگ در گویش سیستانی) تعریف می‌کند که یکی از زنان فامیل شوهرش که دو ماه از زایمانش می‌گذشته و در محله شیرآباد زاهدان زندگی می‌کرده، نوزادش را شیر می‌دهد و تا بچه به خواب می‌رود، مادر، می‌رود سرکوچه که نان بخرد. ناگهان نیروی انتظامی سر رسیده و از تمام کسانی که آن حوالی بودند، اوراق هویتی می‌خواهد. هر که مدارک نداشته، او را با ماشینی که آنجا بوده می‌فرستند مرز. زن هر چه گریه می‌کند که بچه کوچک دارد، بی‌فایده است. او هم ردمرز می‌شود…..

بزرگ‌ترین مشکل بدون شناسنامه‌ها شغل است. اغلب آنها تقریبا هیچ‌گونه سوادی ندارند. خروج از روستا یا محل اقامت‌شان به معنای قرارگرفتن در معرض خطر دستگیری است. بعضی از مردها برای پیدا کردن شغل در شهرهای بزرگ دیگری مثل کرمان، تهران، مشهد یا اصفهان ناچار به پرداخت رشوه‌ای از یک تا چهار میلیون تومان می‌شوند که فقط خود را به این شهرها برسانند. پرداخت این رشوه سنگین تضمینی برای رسیدن آنها به شهر نیست. چون اگر توسط ماموران در ایست بازرسی‌های بین راهی دستگیر شوند، سرنوشتی جز ردمرز نخواهند داشت. یک کارگر ایرانی بدون شناسنامه، دستمزدی که در وطن خودش دریافت می‌کند، مطابق دستمزد یک کارگر اهل افغانستان بدون مدارک در ایران است؛ با همان میزان ترس و لرز و نگرانی. نه تنها در شهرهای دیگر، حتی این اتفاق می‌تواند در همان شهر محل سکونتش رخ دهد.

یک ایرانی بدون شناسنامه، حتی اگر مثلا یک زمین کشاورزی داشته باشد و توان خرید یک خانه یا اتومبیل داشته باشد، مدارکی برای استفاده از این حق ندارد. ایرانیان بدون شناسنامه که اغلب پراکندگی آنها در نقاط مرزی و استان‌هایی چون خراسان رضوی، شمالی و جنوبی، مناطقی از جنوب و شرق کرمان، هرمزگان و به خصوص در سیستان‌و‌بلوچستان است، اغلب، مردمانی تهیدست هستند که از اولین حق خود، یعنی داشتن شناسنامه محرومند، یارانه‌ای دریافت نمی‌کنند، از دریافت هرگونه خدمات بانکی محرومند، فرزندان‌شان به صورت رسمی امکان تحصیل ندارند، به دلیل خطر دستگیری، نمی‌توانند سفر بروند و در مجموع، زندگی بسیار تلخ و اسفباری سپری می‌کنند. در سیل سال ۹۸ که در مقام کنشگر اجتماعی و برای کمک، تقریبا به تمام مناطق سیل‌زده ایران سفر کرده بودم؛ در آخرین بخش سفر خود وارد روستایی به نام «آبیل» در سیستان شدم. روستایی با ۱۸ خانوار که همگی بدون شناسنامه بودند و سیل، هست و نیست آنها را برده بود. آنها چادرهای هلال احمر را بر تلی از خاک و بلوک‌های سیمانی باقیمانده از خانه‌های خود برپا کرده بودند. در حالی که نمایندگان بنیاد مسکن در حال ثبت‌نام از خانواده‌هایی بودند که خانه خود را بر اثر سیل از دست داده بودند، آنها امکان ثبت‌نام و دریافت وام نداشتند چون هیچ‌کدام، شناسنامه‌ای نداشتند. ما به نمایندگی از «گروه نیکوکاران ایران‌زمین» برای هر هجده خانواده، خانه ساختیم و من پرونده‌های آنها را با خود برای پیگیری به تهران آوردم.

وقتی با یکی از مدیران ارشد ثبت احوال کشور در این خصوص ملاقات کردم، در کمال تعجب متوجه شدم ثبت احوال هیچ نقشی در صدور شناسنامه برای ایرانیان فاقد شناسنامه ندارد. اولین و آخرین مرجع اصلی و رسمی در مجوز صدور شناسنامه، شورای تامین در هر استان است. شورای تامین چند عضو رسمی دارد. نمایندگانی از وزارت کشور، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، استانداری و … اغلب اعضای شورای تامین که از افراد بومی و محلی همان منطقه هستند، ناشناس هستند. یعنی ممکن است کسی عضو شورای تامین باشد و کسی از هویت حقوقی او آگاه نباشد. امکان مصاحبه رسمی با آنها وجود ندارد. پرونده‌هایی که در نوبت رسیدگی قرار دارند، ممکن است از دو سال تا چهل سال نیز قدمت داشته باشند. پرونده‌هایی هستند که تمام مدارک خواسته شده از صاحبان‌شان کامل است. مثل استشهاد محلی، گواهی و مهر دهیار و اعضای شورای روستا یا شهر محل اقامت، معرفی اقوام نزدیک دارای شناسنامه مثل دایی، دایی‌زاده‌ها، عمو یا عموزاده‌ها. حتی پرونده‌هایی هستند که به مرحله آزمایش دی‌ان‌ای نیز رسیده‌اند. برخی از صاحبان پرونده، به رغم گران بودن آزمایش دی‌ان‌ای که بالغ بر دو میلیون تومان است، این آزمایش را انجام داده و نتیجه را پیوست پرونده خود کرده‌اند؛ اما هنوز از شورای تامین هیچ پاسخی دریافت نکرده‌اند! به نظر می‌رسد شورای تامین، سخت‌گیری انعطاف‌ناپذیری در صدور شناسنامه به خصوص در استان سیستان‌و‌بلوچستان داشته باشد. چرا که مرزنشین بودن اغلب این افراد بدون شناسنامه و مراوده با کشورهایی چون افغانستان و پاکستان، این ظن قوی را ایجاد می‌کند که آنها پیشینه‌ای غیرایرانی دارند.

حتی برای ایرانیانی که حداقل سه نسل پیش از آنها در ایران متولد شده‌اند اما برای مثال، نسل چهارم به جایی در افغانستان می‌رسد، به نظر می‌آید در عمل امکانی برای دریافت شناسنامه نخواهد داشت. جدی‌ترین نقد وارده به اعضای شورای تامین، عملکرد غیرشفاف آنهاست. هزاران ایرانی بدون شناسنامه، سال‌های طولانی است که به امید دریافت شناسنامه در فرمانداری‌ها در تردد هستند و هیچ‌گونه پاسخ روشنی دریافت نمی‌کنند. این در حالی است که برخورد صریح و شفاف و بیان دلایل عدم دریافت شناسنامه به این صف طولانی منتظران، حق قانونی و اساسی آنهاست. از سوی دیگر آنچه بسیار خودنمایی می‌کند خلأ جدی قوانین است. در حالی که در دیگر کشورهای توسعه‌یافته، برای مهاجران و پناهندگان قوانین کاملا مشخصی برای چگونگی دریافت تابعیت آن کشور وجود دارد و شخص مهاجرت‌کننده طی سال‌هایی مشخص و نه چندان طولانی، موفق به دریافت حق شهروندی و حقوقی مطابق با دیگر شهروندان آن کشور می‌شود؛ در ایران حتی اگر فرد بدون شناسنامه، ‌زاده همین کشور و چند نسل از حضور و زندگی‌اش در ایران گذشته باشد، بازهم امکان دریافت تابعیت یا شناسنامه ایرانی نخواهد داشت. در حالی که بسیاری از ایرانیان فاقد شناسنامه بلوچ‌های اهل سنت و مرزنشینی هستند که مردان طبق سنت و عادت‌های فرهنگی، دارای چند همسر و فرزندان بسیار هستند، هیچ آینده‌ای برای آنها قابل تصور نیست. آنها متولد می‌شوند، ازدواج می‌کنند و می‌میرند و در هیچ کجا نامی از آنها ثبت نمی‌شود. فرزندان آنها تقریبا همه بیسواد هستند و این آمار ترسناک به شکل مضاعفی در حال رشد است. بسیاری از ایرانیان اطلاعی از وجود و چرایی هزاران ایرانی بدون شناسنامه ندارند. به‌طور خلاصه می‌شود گفت اغلب ایرانیان بدون شناسنامه، روستاییانی هستند که در نقاط بسیار دوردست زندگی کرده و نداشتن جاده یا زندگی در جاهای صعب‌العبور، آنها را کمتر روانه شهر می‌کند. روستاییانی که از اهمیت شناسنامه اطلاع کافی نداشته‌اند و همین موجب شده نسل به نسل بدون شناسنامه بمانند. برخی دیگر نیز به دلیل نگرانی از «اجباری» رفتن فرزندان ذکور که نیروی کار مهمی در روستاها محسوب می‌شوند، از دریافت شناسنامه امتناع می‌کرده‌اند. برای درک اهمیت این معضل جالب است که بدانید در دوره استانداری «علی اوسط هاشمی» در استان سیستان‌وبلوچستان، طی یک دوره حدودا سه ساله، در شهرستان کوچک مرزی با عنوان «پیشین» برای ۲۳ هزار بلوچ ایرانی فاقد شناسنامه، شناسنامه صادر می‌شود. چون استاندار فردی قاطع بود که معتقد بود نباید هرگز قانون‌شکنی کرد، بلکه کافی است گاهی قانون را خم کرد و از امکان انعطاف‌پذیری آن بهره برد.



source https://koodak.bashariyat.org/?p=39201

بررسی ۴۰ پرونده کودک آزاری در لرستان

۰۸ تیر ۱۴۰۰

به گزارش پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس به نقل از خبرنگار مهر، حمیدرضا نظیفی امروز سه شنبه در نشست با خبرنگاران با بیان اینکه در سال گذشته ۴۳ هزار و ۱۳۴ پرونده به پزشکی قانونی استان وارد شده که از این تعداد ۳۹ هزار و ۵۲۳ مورد مربوط به معاینات سرپایی، هزار و ۶۴۲ پرونده مربوط […]

به گزارش پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس به نقل از خبرنگار مهر، حمیدرضا نظیفی امروز سه شنبه در نشست با خبرنگاران با بیان اینکه در سال گذشته ۴۳ هزار و ۱۳۴ پرونده به پزشکی قانونی استان وارد شده که از این تعداد ۳۹ هزار و ۵۲۳ مورد مربوط به معاینات سرپایی، هزار و ۶۴۲ پرونده مربوط به معاینات اجساد، هزار و ۵۷۲ پرونده مربوط به آزمایشگاه و ۳۹۷ مورد نیز مربوط به کمیسیون‌ها است اظهار داشت: بیشترین آمار این پرونده‌ها مربوط به خرم آباد و کمترین آن مربوط به سلسله است.

معاینه ۱۶۴۲ جسد در لرستان

وی عنوان کرد: همچنین در این مدت هزار و ۶۴۲ جسد معاینه شده که بیشترین این معاینات جسد مربوط به خرم آباد و کمترین آن نیز مربوط به سلسله است.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان با تاکید بر اینکه بیش از ۹۰ درصد پرونده‌های وارده به پزشکی قانونی مربوط به معاینات سرپایی است افزود: در این راستا این فرهنگسازی صورت گیرد که مردم پزشکی قانونی را فقط به چشم معاینات جسد نگاه نکنند، این امر موجب می‌شود که در اختصاص تجهیزات و امکانات به استان با مشکل مواجه شویم.

نظیفی تصریح کرد: کمتر از سه درصد حجم معاینات پزشکی قانونی مربوط به اجساد است، ۹۰ درصد معاینات ما مربوط به پرونده‌های سرپایی است و این در حالیست که بیش از ۴۰ نوع خدمت از سوی پزشکی قانونی صورت می‌گیرد.

بررسی بیش از ۱۵ هزار پرونده نزاع

وی با اشاره به اینکه آزمایشگاه‌های ما کاملاً مجهز است و بیشترین اعتبارات را برای این آزمایشگاه‌ها هزینه می‌کنیم ادامه داد: کل پرونده‌های نزاع در سال گذشته در استان ۱۵ هزار و ۴۰۶ مورد بوده است.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان با تاکید بر اینکه از این تعداد ۱۵ هزار و ۲۵۲ مورد واقعی و حقیقی بوده است گفت: ۸۴ مورد غیر منازعه و ۷۰ مورد هم مخلوطی از منازعه و غیر منازعه بوده است.

نظیفی گفت: ۴۰ درصد از پرونده‌های معاینات پزشکی قانونی مربوط به مصدومان ناشی از نزاع است.

ثبت ۴۱ مورد پرونده تصادفات ساختگی

وی با اشاره به پرونده‌های مصدومان ناشی از تصادف در استان طی سال گذشته عنوان کرد: هفت هزار و ۸۸۸ پرونده در این رابطه تشکیل شده که از این تعداد هفت هزار ۸۲۵ مورد از آنها تصادفات حقیقی، ۴۱ مورد تصادفات ساختگی و ۲۲ مورد نیز مخلوطی از تصادفات ساختگی و حقیقی بوده است.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان با تاکید بر اینکه حدود ۶۰ درصد از پرونده‌های سرپایی ما مربوط به معاینات ناشی از نزاع و تصادفات است که قابل پیشگیری هستند بیان داشت: دستگاه‌های فرهنگی، رسانه‌ها و… می‌توانند در این رابطه ورود پیدا کنند.

آمار بالای مسمومیت‌های دارویی و مواد مخدر در لرستان

نظیفی با بیان اینکه ما در بحث مسمومیت‌های دارویی و ناشی از مصرف مواد مخدر متأسفانه در لرستان مشکل داریم ادامه داد: رتبه لرستان در این رابطه بالا است و جای کار برای این دو موضوع به خصوص مسمومیت دارویی وجود دارد.

وی تصریح کرد: اجسادی که ناشی از مسمومیت دارویی و مواد مخدر به سیستم ما ارجاع شده اند نسبت به سایر استان‌ها بالا است، عمده این موارد نیز مربوط به خودکشی است و نیازمند کار فرهنگی هستیم.

بررسی پرونده ۱۴ مورد غرق شدگی

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان در ادامه سخنان خود با اشاره به آمار غرق شدگی در استان افزود: در سال گذشته ۳۶ جسد در این رابطه بررسی کرده ایم که این عدد نسبت به سال ۹۸ که ۴۷ جسد بوده، حدود ۲۳.۴ درصد کاهش یافته است.

نظیفی بیان داشت: در بحث غرق شدگی به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت دو فوتی داشته ایم گفت: این عدد در کشور ۱.۱ نفر است و آمار در لرستان از سطح کشوری بالاتر است.

وی با اشاره به فوتی‌های ناشی از حوادث کار در استان نیز گفت: ۱۴ جسد در این رابطه طی سال گذشته بررسی شده است، این عدد در سال ۹۸، ۲۸ جسد بوده است.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان تصریح کرد: در این رابطه به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت، هشت دهم جسد بررسی شده و این عدد در کشور ۲.۲ درصد است.

نظیفی گفت: پایین بودن آمار در این رابطه به دلیل نبود اشتغال در استان است.

ثبت ۴۰ پرونده کودک آزاری

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به موضوع همسر آزاری در استان طی سال گذشته گفت: در این رابطه آمار استان خیلی جزئی از سال ۹۸ بیشتر شده است.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان گفت: به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت نسبت به نرم جامعه، آمار همسر آزاری در استان نسبت به نرم جامعه بالاتر است.

نظیفی با بیان اینکه نرم جامعه به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۹۵ نفر بوده و این در حالیست که این عدد در لرستان ۹۸ نفر است ادامه داد: البته همه همسر آزاری‌ها به ما ارجاع داده نمی‌شود و خودشان و ریش سفیدان این موضوع را حل می‌کنند.

وی با بیان اینکه در بحث کودک آزاری نیز طی سال گذشته نسبت به سال ۹۸ مقداری افزایش را داشته ایم گفت: تعداد معاینات کودک آزاری ما به ازای هزار ۱۰۰ هزار نفر جمعیت نسبت به نرم جامعه کمتر است.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان بیان داشت: در سال ۹۸ تعداد پرونده‌های کودک آزاری در استان ۳۱ مورد بوده و این عدد در سال ۹۹، ۴۰ نفر بوده است.

تهیه ۴۴۰۰ پروفایل ژنتیکی زندانیان

نظیفی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به چند سالی است که بحث تعیین پروفایل ژنتیکی زندانیان را در استان شروع کرده ایم افزود: از سال ۹۶ این امر شروع شده است و در این سال از ۶۰۰ پروفایل ژنتیکی از زندانیان گرفته ایم.

وی با تاکید بر اینکه این عدد در سال ۹۷، هزار و ۵۰۰ نفر، در سال ۹۸، هزار و ۲۰۰ نفر و ۷۰۰ نفر در سال ۹۹ بوده است گفت: در مجموع با احتساب ۴۰۰ نفر طی امسال، پروفایل ژنتیکی چهار هزار و ۴۰۰ زندانی را احصا کرده ایم.

مدیرکل پزشکی قانونی لرستان بیان داشت: غیر از زندانیان به دنبال این هستیم که پروفایل ژنتیکی مسئولان، خبرنگاران و… را تهیه کنیم و در بانک ژنتیکی ایرانیان بارگذاری کنیم.



source https://koodak.bashariyat.org/?p=39203